کتاب دختران ایران به قلم جمعی از نویسندگان و به همت مجموعه خانه همبازی، نخستین جلد از مجموعه «روایت زن ایرانی» است که توسط نشر راه یار منتشر شده. این اثر با نگاهی مستند-داستانی، روایتی زنده و انگیزهبخش از زندگی زنانی است که در دل تاریخ معاصر ایران، درخشان و الهامبخش ظاهر شدهاند؛ زنانی که گاه در گمنامی و گاه در حاشیه روایتهای رسمی، اما با عزم و امید، نقشآفرینان واقعی تحولات اجتماعی، فرهنگی و علمی کشور بودهاند.
در این کتاب، با طیف متنوعی از زنان مواجه میشویم: از فاطمه خطیب، استاد فیزیک و فعال صلح، تا نیره عابدینزاده، قاضی و معاون دادستان مشهد؛ از هاشمیه متقیان، قهرمان پارالمپیک، تا سپیده کاشانی، شاعر؛ از نصرتبیگم امین، اولین بانوی مجتهده ایرانی، تا زهرا عجمیان، خواهر شهید روحالله عجمیان، و از مرضیه حدیدچی، اولین فرمانده سپاه و نماینده مجلس، تا دیگر بانوانی که با ایستادگی، ایمان و عقلانیت، مسیرهایی نو را پیمودهاند. روایت زندگی این زنان، نه صرفاً شرحی از موفقیت، که بازتابی از مبارزه، انتخابهای جسورانه، و عبور از موانع پرشمار است.
وجه مشترک این روایتها، روحی گرم و انگیزهای نافذ برای تغییر است؛ زنانی که هرکدام شمعیاند فروزان در تاریکی، رها از رکود و جهل، و خود، زمینهساز روشنایی دیگران. «دختران ایران» صرفاً به دنبال تصویرسازی از چهرههای موفق نیست، بلکه تلاشی است برای بازنمایی ظرفیت عظیم انسانی زن مسلمان ایرانی که در سایه آموزههای اسلامی، توانسته است هم به خودسازی و هم به جامعهسازی بپردازد. این کتاب نشان میدهد چگونه ایمان، در بزنگاههای بحرانی، به زن امکان خطر، تصمیم و ساختن میدهد و چگونه عصیانی برخاسته از آزادی درونی، سبک زندگی متفاوتی را رقم میزند که نه شرقی است، نه غربی، بلکه برآمده از باوری عمیق به نقش انسان در ساخت آینده.
زبان روان، روایتهای جذاب، و پرداختن به شخصیتهایی که کمتر در کانون توجه قرار داشتهاند، این کتاب را به منبعی الهامبخش برای خوانندگان تبدیل کرده است؛ چه آنان که به دنبال مطالعهای تاریخی و مستند درباره نقش زنان در ایران معاصرند، و چه کسانی که به دنبال الگویی واقعی برای امید، حرکت و اثرگذاری هستند. «دختران ایران» آیینهای است که در آن میتوان شکوه زنانگیای را دید که با تمام تفاوتهای فردی، در یک چیز اشتراک دارند: درخشش در دل تاریکیها و ساختن آیندهای روشنتر.
به علاقهمندان به تاریخ معاصر ایران، مطالعات زنان، ادبیات مستند و همهی کسانی که در جستوجوی الگوهایی واقعی برای رشد فردی و اجتماعیاند.
روز شانزدهم اسفند که عطر بهار پیش پیش ایران را آکنده بود، بعد از سه سال و هفت ماه به آغوش وطن برگشتم. خانواده ام و فرزندانم و نوه هایم را دیدم نوه هایی که ندیده در غربت به عشقشان میل و کاموا دست گرفته بودم و یکی زیر دو تا رو برایشان لباس گرم بافته و به ایران فرستاده بودم اما یک هفته از ورودم به ایران نگذشته بود که ناچار خودم را از آغوش گرم خانه بیرون کشیدم و به کمیته انقلاب اسلامی پیوستم. آفتاب صبح پخش شده بود توی اتاق که از خانه بیرون می زدم. دم در نگاه دیگری به خانه و بچه ها می انداختم به سماور و چای تازه دم توی قوری سینه ام سنگین بود و مست بیشتر ماندن ولی نمی شد ماند و ساقه ترد و جوان انقلاب را تنها گذاشت باید از جان راحت و خانواده می گذشتیم؛ آن هم در شرایط ناامنی که هر روز گزارش دستبرد منافقین به اسلحه خانه ها میرسید. گاهی بچه ها به دیدنم می آمدند و انگار دنیا را به من میدادند دلم برای گرمای خانه پختن غذای خانگی و ترشی و مر با تنگ شده بود. اما چاره ای نبود نیروی مطمئن کم داشتیم.
نظرات