کتاب «خرده روایتهایی از پشت خاکریز بیمارستانها» روایت رشادت و جانفشانی کادر درمان و جهادگران در دوره همهگیری کرونا است.
در قرن معاصر، بشر با پدیدهای مواجه شد که قبل از آن فقط در افسانهها و فیلمهای سینمایی دیده و شنیده بود. همهگیری ویروسی به نام کرونا به معنی واقعی کلمه زندگی بشریت را مختل، و خطر مرگ را برای تک تک افراد جهان بسیار نزدیک ساخت. در میان تمام خودخواهیها و تلاشها برای حفظ جان خود که در جهان رایج شده بود، در ایران اسلامی، به واسطه وجود روحیه جهاد و ایثار، افرادی از جامعه به واقع جانفشانی کرده و در خط مقدم جنگ علیه این ویروس منحوس جانانه ایستادند.
این کتاب، روایتهای کوتاه از درددلها و خاطرات کادر درمان از دکتر تا پرستار و بهیار، در آن زمان سخت است. و همچنین خاطرات و تجربههای اقشار مختلف مردم است که برای کمک به کادر درمان در آن دوران خطرناک به صورت داوطلبانه به بیمارستانها میرفتند.
این اثر به همت محمدرضا رهبری و حامد علیبیگی گردآوری شده و انتشارات صاد منتشر نموده است.
کارم که در بیمارستان الزهرا(س) شروع شد، قلبم در سینه می کوبید. هم خوش حال بودم و هم ترسی به وجودم چنگ انداخته بود. نمی دانستم دقیقاً این همیاری با بیمار چطور و چگونه است؟ از طرفی چون آدم خجالتی ای بودم، می ترسیدم نتوانم با بیماران ارتباط برقرار کنم. دست هایم عرق کرده بود. آیا واقعاً می توانم با بیمارها ارتباط برقرار کنم؟ اگر از من خواستند سوند عوض کنم، این توانایی را در خودم میبینم که سوند یک نفر دیگر را عوض کنم؟ تخلیه کنم؟ پدرم دوازده سال بیمار بود و من این کارها را انجام داده بودم. البته نه در حد پوشینه عوض کردن آن را مادرم انجام میداد. اما سوند را تخلیه کرده بودم. دستهایم می لرزید. اگر بخواهم ملحفه عوض کنم یا لباس عوض کنم، آیا در خودم میبینم که برای یک نفر چنین کاری انجام دهم؟ اتفاقاً یکی از سؤال های مصاحبه هم این بود که اگر از شما این کارها را خواستند میتوانید انجام دهید؟
جواب داده بودم:
بله میتوانم.»
اما از خودم مطمئن نبودم.
نظرات