کتاب جمال به قلم شهلا پناهی مستندی داستانی از زندگی مبارزاتی و سالها جهاد شهید جمال جعفر محمدعلی آل ابراهیم معروف به ابومهدی المهندس، از فرماندهان ارشد جبهه مقاومت اسلامی را روایت میکند.
اندکی خاطراتمان را مرور کنیم. روزگاری بود که که از همسایگان غربی ایران خبرهای عجیب و غریبی به گوش میرسید. داعش هر روز جنایتی جدید رو میکرد و توحش خود را به جهانیان اثبات میکرد. موسسان داعش و استکبار جهانی با فروش اسلحههای خود و ناامنی در خاورمیانه سود هنگفتی به جیب میزدند. داعش در آرزوی ورود به ایران بود اما شیرمردانی چون ابومهدی المهندس و حاج قاسم این جنگ را خنثی کردند. کتاب جمال حکایتی است از مرد جهاد و همراهی او با حاج قاسم در خنثیسازی توطئه دشمن. هر فصل به ماموریتی خاص و برهه زمانی خاصی اختصاص دارد و از دل مبارزات برمیخیزد. از حضور ابومهدی المهندس در حلبچه، چند ساعت قبل از حمله شیمیایی در سال 1985 تا حضور در کردستان عراق، از دیدارهای مردمی تا دیدار با شهید محمدباقر حکیم و ... را در کتاب جمال ورق خواهیم زد.
شهلا پناهی در این اثر پس از گذر از لایههای امنیتی مختلف موفق شد تا با همرزمان و نزدیکان شهید المهندس دیدار کند و پس از ساعتها مصاحبه زندگی جهادی جمال جعفر را به دایره واژگان بکشاند.
برای آشنایی با عمق زندگی فرماندهان ارشد و اینکه امنیت امروزمان را مدیون که هستیم.
علاقهمندان به ادبیات پایداری، تاریخ خاورمیانه و جنایات استکبار در منطقه مخاطبان این نوشتار هستند.
حاج ابومهدی روی نقشه دستی کشید و به ما گفت: «آب و نان و دارو بار بالگردا می زنید و می آید روی این منطقه.» بعد هم انگشت روی کوه سنجار گذاشت و ادامه داد: «تا جایی که میتونید، ارتفاع رو کم کنید و آذوقهتون رو پیاده کنید.» موقع برگشت اولویت با سوار کردن مجروحا، زنا، بچهها و بعد هم پیرزنا و پیرمردا است تا شما به منطقه برسید، یه اردوگاه موقت تو فیش خابور تجهیز میکنیم. مردم رو نزدیک اردوگاه پیاده کنید و دوباره آذوقه بردارید به سمت کوه برید. حاج ابو مهدی تأکید داشت: اولین و مهمترین کار اینه که بتونیم از گرسنگی و تشنگی نجاتشون بدیم بعد هم اونا رو به یه نقطه امن برسونیم. خدا بزرگه و حتماً کمکمون میکنه. زودتر برید که وقت رو از دست ندید. هر کمکی بتونم تا موقع رسیدن شما فراهم میکنم. ما طبق دستور حاج ابومهدی راه افتادیم و به اربیل رفتیم.
نظرات