کتاب «جدال در زیویه» روایت چهار رزمنده از روزهای جنگ و جهاد است. هر کدام از این رزمندگان پس از اتمام هشت سال دفاع مقدس در حسرت روزهای خوشی که در کنار یاران باوفا زیسته و از کشور و اسلام دفاع کردهاند قلم به دست گرفتهاند و تلاش نمودهاند با تصویرسازی کلمات یاد آن روزها را زنده نگه دارند. نکته زیبنده اینجاست که یکی از چهار نویسنده این کتاب در سال 69 در طی یک عملیات پاکسازی در منطقه سردشت به شهادت میرسد و سوز حسرتی که در نوای قلمش مشهود است سرانجام کار خود را میسازد و او را به قافله یارانش پیوند میدهد. فصل مشترک تمام این آثار در این است که جملگی در فراق سالهایی هستند که آوار دشت و بیابان زیر سوت خمپاره و توپ زندگی میکردند و این امر بر ما دنیازدگان عجیب است که چطور یک انسان لذت بودن با همسر و آسایش در شهر و دویدن در پی مقام و ثروت را لذت نمیداند اما دمی نشستن در یک چادر خاکی و تکرار شبهای پرسوز و گداز دوکوهه را از جمله شیرین ایام زندگی خود محسوب میکند. اینها سوالی است که این چهار رزمنده با قلم خود تلاش میکنند به جنگ ندیدگان نشان دهند.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
به یاد حال بچهها و خودم به یاد ولولهای که در دوکوهه افتاده بود... به یاد صحبتهای امام و پیامی که برای رزمندگان اسلام دادند و گفتند: فرزندان انقلابیم ای کسانی که حاضر نیستید از غرور مقدستان دست بردارید شما بدانید که لحظه لحظه عمر من در راه عشق مقدس خدمت شما میگذرد. میدانم که به شما سخت میگذرد ولی مگر به پدر پیر شما سخت نمیگذرد. میدانم که شهادت شیرینتر از عسل در پیش شماست مگر برای این خادمتان اینگونه نیست؟ ولی تحمل کنید که خدا با صابران است. این جملات روی نوار ذهنم میگشت و به دل غمگین و شوریدهام آرامش میداد. به یاد شهدا افتادم شهدایی که جگر ما را سوزاندند و از میان ما به سوی ملکوت پرواز کردند.
نظرات