میرمهنای دغابی از قبیله عرب ذعاب، جایی در بندر ریگ جنوب ایران است؛ مردی که سهم او از تاریخ اسنادی است که با جملههای آرمانی نادر ابراهیمی و ادبیات ویژه رمانهای بلند او، کتاب پیشرو را پدید آوردهاست.
با سردار این کتاب به بخش تاریک و خونباری از دوران حکومت زندیه میروید که حمله کشتیهای هلندی برای تاراج شهر های هزار رنگ بندری که از چشم پایتخت دورماندهاست و امیر پیکارگرانِ مومن این اثر، سالار دریای سرخ جنوب است، میرمهنا که با سپاه کوچک و مقاومش یک جریان بود با منطقی مثال زدنی، اخلاقی باوقار، خشونتی ستودنی در برابر استعمار و لبریز از صبر و قناعت و عشقی پاک و زیبا؛ اینک حاصل تلاش پانزده ساله نویسنده برای نقش بستن چنین تصویری برای مخاطبان، «برجادههای آبی سرخ» را همچون غزلی گلگون در رسای مصائب ملّی همیشه پایدار کشورمان نگاشته است، دست نوشتهای که نهایت رویای آزادی را به یاد میآورد.
در بخشی از آن میخوانیم:
((اگر بهمقام و منزلتی رسیدی که امکانِ ظُلم و خیانتْ در اختیارت بود، و نکردی، مَردی؛ وَاِلّا برای پیرزنانِ از پا افتادهٔ کُنجِ کُلبهها، افتخاری نیست که فساد و خیانت نمیکنند، و برای سربازی که دستش بهاموال خزانه نمیرسد، ندزدیدنِ اموال خزانه، مایهٔ غرور نیست.))
نظرات