کتاب «برگی از یک زندگی» اثری داستانی و خواندنی با محوریت زندگی شهید عبدالحسین برونسی است. این کتاب نوشته زهرا سیادت موسوی است و نگاهی به سبک زندگی و سیره عملی شهیدی است که رهبر انقلاب در محفل خصوصی و عمومی از او به نیکی یاد کردهاند. مردی که نه پست و مقام بالایی داشت و نه از تحصیلات عالیه برخوردار بود اما اخلاص عمل و تقوایی که سرلوحه زندگیاش قرار داده بود سبب شد تا در میدان جهاد به فرماندهای دلاور و حماسه آفرین تبدیل شود. او متولد یکی از روستاهای تربت حیدریه بود و پس از انقلاب سفید شاه که اراضی مردم به زور تقسیم نمود به شهر مهاجرت کرد تا از مال غصبی استفاده نکند. او چندین کار را امتحان کرد و سرانجام به شغل شریف بنایی رو آورد. او در زمان تبعید رهبر انقلاب یکی از یاوران ایشان بود که در توزیع اعلامیه و کارهای مبارزاتی خدمات شایانی کرد و پس از انقلاب نیز به عضویت سپاه پاسداران در آمد و صحنههای باشکوهی در جهاد حق علیه باطل رقم زد. از این رزمنده عارف مسلک کرامات و خاطرات شگفتی یاد شده است. در این کتاب نوجوانان داستانهایی شگفت از زندگی مردی می خوانند که گوشت و پوستش با تقوای الهی عجین بوده است.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
حاجی جوابی نداد و همان جا صورتش را گذاشت روی خاکهای نرم کوشک منتظر جواب بودم که صدای آرام نالهای مرا به سوی خودش کشاند. یکی از بچهها بود. پایش مجروح شده بود و از درد دستش را روی دهان و بین دندانهایش گذاشته بود تا صدایش در نیاید. با این حال ناله خفیفی به گوش میرسید چفیه را از گردنش در آوردم و در دهانش گذاشتم جای دندانها روی انگشتانش فرورفته بود. برگشتم طرف عبدالحسین. اما او بی حرکت روی خاک افتاده بود بیآنکه تکانی بخورد. هر چه صدایش میزدم جوابی نمیداد. دلم پیش بچهها بود. مدتی گذشت. رفت و آمد من در این مدت میان بچهها و حاجی ادامه داشت. در این میان آسمان دشت چند بار روشن شد. صدای ناله بچهها میان صدای گلوله و خمپاره گم میشد تا اینکه بار آخر که بالای سر حاجی رسیدم سرش را بلند کرد. صدایش گرفته بود. صورتش خیس بود و خاکهای گل شده روی صورتش چسبیده بود.
نظرات