کتاب مورد علاقهی امی آن، ممنوع شده! قهرمان سربهزیر و کتابخوان قصهی ما، هرچه توی کتابخانه دنبال کتاب مورد علاقهاش میگردد، آن را پیدا نمیکند. کتابدار مهربان مدرسه میگوید این کتاب را از قفسهها جمع کردهاند چون مادر یکی از دانشآموزها آن را برای مطالعهی بچهها مناسب نمیبیند. خبر جمع آوری کتابها، مثل بمب توی مدرسه صدا کرده! همیشه همه جای دنیا، آدمهایی هستند که خیال میکنند میتوانند به جای دیگران فکر کنند و تصمیم بگیرند! حالا همهی بچههای مدرسه، لیستی از کتابهای ممنوعشده تهیه کردهاند و برای خودشان یک کتابخانهی مخفی ترتیب دادهاند. کتابها یکی یکی، بین بچهها میچرخد و همه را به خواندن تشویق میکند؛ حتی کسانی که قبلاً به خواندن این کتابها علاقهای نداشتهاند. تا اینکه یکدفعه همهچیز تغییر میکند.
نظرات