حدود سه قرن پیش، در ایرانی که آخرین پادشاهان صفوی بر آن حکومت میکردند، مشکلاتی جدی نظیر بیثباتی اقتصادی و خشکسالی باعث ایجاد یک بحران اساسی شد؛ بحرانی که باعث شد ایران در موضع ضعف قرار بگیرد و اصفهان که در آن زمان پایتخت کشور بود، توسط نیروهای افغان محاصره شود. در این محاصره کاری از دست پادشاه وقت برنمیآمد، به همین دلیل وقتی شاهزاده طهماسب به جمع کردن قشون مشغول شد، فردی به نام نادرقلی از قبیله افشار توانست جمعیت بسیاری را فراهم کند و به کمک او بیاید. ذرهذره مشخص شد که این نه یک فرد عادی که یک نابغه نظامی است و پس از مدتی، این فرد تبدیل شد به نادرشاه افشار. کتاب «ایران در آستانه تغییر» به همین تحولاتی میپردازد که از زمان حمله افغانها شروع شد و تا دوره انقلاب مشروطه ادامه داشت. اگرچه نادر توانست ایران را از دست دشمن نجات بدهد، اما حکومت گرفتن او برابر شد با سوءاستفاده از قدرت، وحشیگری و قشونکشیهای افراطی. پس از افشاریان، کریمخان زند به سلطنت رسید و سلسله زندیه را برپا کرد؛ و پس از پادشاهان زند بود که قاجاریان به قدرت رسیدند. این روند تاریخی پُر است از تحولات اعتقادی، فرهنگی و اقتصادی که به موازات دگرگونیهای اروپا و انقلاب صنعتی در ایران نیز رسوخ کردند و موجب ایجاد وقایع خوب و بد زیادی شدند. «علیاصغر سیّدآبادی» این کتاب را که هشتمین جلد از مجموعه «داستان فکر ایرانی» است، با نثری روان و جذاب نگاشته که مخصوص نوجوانان است و در آن تلاش کرده پیشینههای فکری و باورهای سنتی ایران را برای ایجاد شناخت بهتر نسبت به شرایط امروز، به تصویر بکشد.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانیم:
«اقدامات نادر چنان بزرگ و با اهمیت بود که عملاً برای طهماسب که ظاهراً شاه ایران شده بود، و پس از او عباس میرزا، نوزاد هفت ماههای که با نام شاه عباس سوم به دست نادر بر تخت شاهی ایران نشسته بود و نادر نایبالسلطنهاش به شمار میآمد، جایی نبود. پیروزیهای بزرگی که نادر به دست آورده بود، مقدمات انتقال سلطنت را به سلسله افشار فراهم کرده بود. نادر پس از آنکه مناطق از دسترفته را بازگرداند، بزرگان را که تعدادشان به ۱۰۰ هزار نفر میرسید، در دشت مغان گرد آورد و از آنان خواست که بین طهماسب و عباس میرزا یکی را به عنوان پادشاه برگزینند؛ اما بزرگان به نادر اصرار کردند حکومت را بپذیرد. او با اصرار بزرگان خود را پادشاه ایران خواند. نادر که توانسته بود بار دیگر وحدت را به ایران بازگرداند، میتوانست از آن پس به بازسازی ایران بپردازد و اقتدار گذشته را به ایران بازگرداند. اما او به جای توجه به مصلحت و منافع ملی در اندیشههای دیگری بود. در همان گردهمایی دشت مغان در نخستین اقدام، وقتی موضوع تغییر مذهب شیعه را مطرح کرد و ملایی زیر لب اعتراض کرد، بلافاصله کشته شد. او پس از پادشاهیاش به جای بازسازی ایران که سالها از پراکندگی و جنگ رنج برده بود، به هندوستان لشکر کشید. در لشکرکشیهایش و در مسیر حرکت سپاهش چنان با بیرحمی با مردم رفتار میکرد که حکایتش را تاریخنویسان بارها نوشتهاند و چشمهای بسیاری را کور کرد و از کله کشتگان منارههای بسیار ساخت. اما سرانجام زندگی او نیز به پایان رسید.»
نظرات