کتاب «انسان، جنایت و احتمال» نوشته نادر ابراهیمی داستانی بلند در ژانر معمایی، جنایی است. ابراهیمی نویسندهای تجربی است که در قالبها و موضوعات مختلف قلمش را آزموده و در هر بخش اثری منحصربهفرد با کلام جذابش خلق کرده است. در این اثر با وکیل پایه یک دادگستری مواجه هستیم که از طریق روزنامه خبر دستگیری مردی به قتل همسرش را میخواند. در هنگام زلزله خراسان که افراد بسیاری کشته و مفقود میشوند جنازه همسر این مرد از زیر آوار بیرون آورده میشود اما پزشک تشخیص میدهد نه بر اثر ریزش آوار بلکه به دلیل ضربه تبر به سر مرده است. پس از آن شوهرش که دوبار قصد جدایی از او داشته را دستگیر میکنند. وکیل به منطقه میرود تا حقیقت ماجرا را دریابد. او در این ماجرا به سراغ احتمالاتی میرود که دیگران کمتر به آنها بها میدهند. آیا مرد حقیقتا از زنش نفرت داشته و تصمیم به قتلش داشته؟ آیا زن بر اثر ضربه تبر مرده است؟ آیا مرد به وسوسه معشوقهاش این کار را کرده است؟ چنین سوالاتی وکیل را وامیدارد سریع حکم ندهد و در راه تحقق عدالت به جستجو مشغول شود. جانمایه این داستان با این موضوع است که آیا عدالت از طریق دادگاه و قاضی محقق میگردد یا نه؟
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
مردها بیشترشان همین طورند. آزادی آنها را فاسد کرده آزادی آنها را پرمدعا و خودخواه و بیرحم کرده- آزادی غیر مذهبی آنها اصلاً نمیتوانند بفهمند و حس کنند که زن هم انسان است که زن هم مثل مرد، امیدها و آرزوها و رؤیاهایی دارد. من سعی میکردم که به آمدن پیش شما و درد دل کردن حتی فکر نکنم. به خودم میگفتم یا درستش کن یا بمیرا خدا میداند که چقدر در تنهایی صبح تا شب گریه کردهام. هیچ وقت این پردهی اشک از جلوی چشمم کنار نمیرود هیچ شبی نیست که با درد قلب نخوابم. آخر من هم آدمم من هم به نوازش و محبت احتیاج دارم. جسم و روح من همان چیزهایی را میخواهد که جسم و روح یک مرد میخواهد. داداش نمیدانی چقدر ذلیل و درمانده شدهام. به خدا قمارش مهم نیست، بددهنیها بیاحترامی ها و بدعنقیهایش مهم نیست... این مهم است که در پایان همه ی حرفهای بیمعنی و بیمنطقش به اینجا میرسد که طلاقت میدهم، میاندازمت از این خانه بیرون...
نظرات