تاریخ همیشه خودش را تکرار میکند و تنها درسی که میتوانیم از آن بگیریم، این است که نمیتوانیم از آن درس بگیریم! اما اگر اینطور است پس چرا باید تاریخ بخوانیم؟ دقیقاً به همین دلیل که با ندانستن سرنوشت گذشتگان، همان اتفاق قرار است دوباره و دوباره برای مردم یک کشور تکرار شود. خواندن تاریخ همیشه آنقدرها هم جذاب نیست، اما با کمی چاشنی طنز از سمت راوی و با اضافه کردن کمی اطلاعات ترسناک، میتوانیم یک کتاب تاریخی خستهکننده را تبدیل کنیم به یک فیلم ترسناک هیجانانگیز و سرگرمکننده! کتاب «امپراتوری بیخرد بریتانیا» پنجمین کتاب از مجموعۀ تاریخ ترسناک است؛ مجموعه کتابی که به لطف هنر نویسنده و خلاقیت تصویرگر آن، دیگر لازم نیست از خواندن اتفاقات گذشته فرار کنیم. این کتاب روی تاریخ امپراتوری بریتانیای کبیر تمرکز دارد و به شکل ویژه به قسمتهای ترسناک و حتی چندشآوری از گذشتۀ این کشور میپردازد که به هیچ وجه در کتابها و فیلمهای هالیوودی به آنها پرداخته نمیشود. «تری دیری» به همراه تصاویر جذابی که همکارش برای این کتاب خلق کرده، در ابتدا خلاصهای از تاریخچۀ شروع بردهداری توسط سلسلههای پادشاهی انگلستان میپردازد. جزئیات و اطلاعات دقیقی که توسط او برای خوانندگان فاش میشود، روی دیگری از واقعیت را بر آنها آشکار میکند و از حقایقی پرده برمیدارد که همه ترجیح میدهند دربارۀ آن ساکت بمانند. به همین دلیل هم این یک کتاب تاریخ است، اما تاریخِ واقعاً ترسناکی که نشان میدهد وقتی بریتانیاییها مردم آفریقا را به بردگی گرفتند، این تازه ابتدای مسیری بود که به استعمار هندوستان و استرالیا منجر شد و در طی این مسیر تا همین امروز، میلیونها انسان کشته و آواره شدند، به بردگی گرفته شدند و زندگیهای بسیاری نابود شد.
در ادامه بریدهای از این کتاب را میخوانیم:
«بریتانیاییها حتی با سربازان خودشان هم با سنگدلی رفتار میکردند. مثلاً نظامیانی که مرتکب سرقت میشدند یا از دستورات اطاعت نمیکردند، با تازیانهای به نام گربۀ نُهدم تنبیه میشدند. دلیلش آن بود که این تازیانه را از ۹ تسمۀ چرمی میساختند، نه از دُم گربه. گاهی فرد خاطی را آنقدر شلاق میزدند تا جان میداد. به همین دلیل در سال ۱۸۲۹ حداکثر مجازات را به فقط ۵۰۰ ضربه شلاق کاهش دادند وضع غذا هم افتضاح بود. به هر سرباز روزی ۱۲ پنس حقوق میدادند که ۶ پنس آن را به بهانۀ مخارج خورد و خوراک کم میکردند؛ اما ناعادلانهترین نکته این بود که هر سرباز باید مخارج ساخت تابوتش را هم از جیب خودش میپرداخت. یک سرباز مستقر در استرالیا به سختی بیمار شد و پزشک گفت که امیدی به بهبودش نیست؛ در نتیجه نجار ارتش برایش تابوتی ساخت، اما کمی بعد حال سرباز بهتر شد. با این حال باز هم ارتش برای ساخت تابوت صورت حساب جلویش گذاشت. سرباز پول را از روی اجبار پرداخت ولی در عوض پایش را در یک کفش کرد که چون صاحب تابوت است، حق دارد آن را در آسایشگاه خودش نگه دارد. او از تابوت به عنوان کمد لباس استفاده میکرد!»
نظرات