این رمان را بر اساس مستنداتی از یک اتفاق که در سال ۱۳۴۲ رخ داده، نوشته ام. در آن دوران فرزند کوچک دبیر اول حزب کمونیست ترکمنستان فعلی دچار سرطان خون می شود و پدربزرگ این کودک که در دوران جنگ جهانی دوم به همراه ارتش سرخ در مشهد حضور داشته و شاهد شفای بیماری در حرم امام رضا (ع) بوده است، تصمیم می گیرد او را برای شفا به بارگاه امام رضا(ع) بیاورد. البته پدر کودک به دلیل اعتقادات کمونیستی با این اقدام مخالفت می کند اما پدربزرگ به همراه یکی از دوستانش کودک را به طور مخفیانه وارد ایران می کنند. در مسیر حرکت آن ها به سوی مشهد، این کودک و پدربزرگ شناسایی و مجبور به ترک ایران می شوند و ...
نظرات