کتاب «از دوبنده تا سربند» مجموعه خاطراتی از زندگی شهید ورزشکار انوشیروان رضایی است. او از جمله پهلوانان خطه لرستان بود که چندین مدال کشوری در رشته کشتی داشت. پسری اهل یک خانواده پرجمعیت ارتشی که از ورزش کشتی پهلوانی یاد گرفت و با همین مسلک در سالهای قبل و بعد انقلاب یاور مردم بود. او با مطالعه و تحقیق باور خود به اعتقادات دینی را در همان سالهای سیاه پهلوی تقویت نمود و در بحبوحه انقلاب به پخش اعلامیه و تلاش برای براندازی حکومت طاغوت مشغول گشت. در این مسیر حتی یکبار به دست عوامل رژیم شاه مجروح گشت. با پیروزی انقلاب به ارگان کمیته انقلاب پیوست و همراه گروهی به دنبال عوامل ظالم و معاندی رفت که از حکومت پیشین باقی مانده بودند و در اطراف و اکناف شهر پنهان شده بودند. با آغاز جنگ تحمیلی برای دفاع از شهر خرمشهر اولین گروه مدافعان را آماده نمود و با آنان راهی جبهه گشت اما در همان آغازین روزهای جنگ شربت شهادت نوشید و روح را به آسمان پرواز داد. این اثر با لحنی داستانی وقایع زندگی این شهید را بازسازی نموده و برای نسل جوان یک الگوی جذاب و سالم را به تصویر کشیده است. جوانی که در عین داشتن قدرت بدنی بالا از انجام هیچ خدمتی به جامعه و مردم دریغ نمینمود.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
مردم داشتند قطع نامه را میخواندند. قطع نامه راهپیمایی در محکومیت خلق عرب بود از بین جمعیت رد شد و از در سمت خیابان بیرون رفت. یک دفعه صدای انفجار مهیبی به گوشش آمد. صدا از مسجد بلند شد. گیج شده بود. سراسیمه دوید و به داخل حیاط مسجد برگشت. دید جنازه روی جنازه افتاده است. از پشت دو تا نارنجک را با چسب بسته بودند به هم ضامن هر دو را کشیده و پرت کرده بودند بین جمعیت کسی که این کار را کرده ،بود گرفته بودند مردی بود به نام ناصر عباسیان دنبال مصطفی .بود. او را دید، اما زخمی شده بود. چفیه اش را گذاشته بود روی زخمش خون از زیر دنده های سمت راستش بیرون میزد تا چشمش به مصطفی خورد دیوانه شد.
نظرات