کتاب ارتداد، رمانی است از وحید یامینپور و منتشر شده توسط انتشارات سوره مهر؛ یک داستان عاشقانه-سیاسی جسورانه، که در دل تاریخ معاصر ایران، به شیوهای تازه روایت میشود. این بار، نه از آنچه رخ داد، بلکه از آنچه «میتوانست» رخ دهد سخن میگوید. تاریخ در این رمان، مسیری دیگر میپیماید؛ ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ نه روز پیروزی، که روز شکست انقلاب است؛ تهران در خون غلتیده، امیدها خاموش و آرمانها به تاراج رفتهاند.
راوی، مردی است به نام یونس که برای دخترش، آرزو، از گذشتهای عجیب روایت میکند. داستان از تولد ۲۵ سالگی دختر آغاز میشود و کمکم به گذشتهای دور بازمیگردد؛ به روزهایی که یونس و همسرش دریا، جوانانی دانشجو، فعال سیاسی و انقلابی بودند. اما تاریخ در این روایت، مسیر آشنایش را نمیپیماید: امام خمینی (قدسسره) در بدو ورود به کشور دستگیر میشود، ساواک و ارتش با حمایت آمریکا شهر را در خون میکشند، و انقلاب، پیش از آنکه به بار بنشیند، سرکوب میشود.
«ارتداد» در سه بخش «حیرت»، «ارتداد» و «رجعت» نوشته شده است؛ روایت تلخِ واژگونی رویاها، خیانت به آرمانها و شاید... جرقهای دوباره برای بازگشت. این کتاب فقط یک رمان نیست، آینهای است که مخاطب را وادار میکند بپرسد: امروز، من کجای راه ایستادهام؟ نسبت من با آن آرمانهای مقدس چیست؟
یامینپور در این اثر، با زبانی شاعرانه و تصاویری عمیق، فضایی پر التهاب و در عین حال لطیف میسازد؛ نثری سرشار از احساس که خواننده را تا پایان با خود میبرد، به قلب تهران دهه ۵۰، به دل مبارزه و به آستانهی انتخاب.
به علاقهمندان تاریخ معاصر، دوستداران داستانهای عاشقانه-سیاسی، و هرکسی که به تأمل درباره مسیر طیشده و مسیر پیشرو علاقهمند است و همچنین جوانان اهل دغدغه، دانشجویان، علاقهمندان به ادبیات انقلاب، و کسانی که روایتهای متفاوت و پرسشبرانگیز را دوست دارند.
تولدت مبارک دخترکم آرزوها متولد می شوند؛ بعضی هایشان قد می کشند و میوه می دهند و بعضی هایشان دود میشوند و گاهی بر باد می روند. تو تنها آرزوی برباد رفته منی آرزویی که به آن تکیه کنم و دست های زندگی را روی شعله هایش گرم کنم امروز روز تولد توست و من همیشه با خود میگویم در این ناکجا آباد و در متن یک سیه روزی بی پایان بهتر است سالی چند بار برای تو جشن تولد بگیرم یا حتی هر روز وقتی از خواب برمی خیزی و با طلوع چشم هایت روز من آغاز می شود.
تو تنها آرزوی برباد نرفته منی تنها رود خشک نشده، تنها درخت تیر نخورده تنها شهر ویران نشده تنها سیب کرم نخورده، تنها باغ آفت نزده ....
ما، من و تو بدون دریا غمگنانه میخندیم ولی مدت هاست تو دیگر ریسه نمی روی ذوق نمی کنی هیجان زده نمیشوی یک سال است ما، من و تو، در جدالی کشنده در حال دست و پا زدن با فقدان دریا هستیم. دریا در یک
نیمه شب لعنتی از روی جغرافیای من و تو ناپدید شد، از جهان ما رفت تبخیر شد، در زمین فرو رفت اما ماهیها همچنان خود را در خاطره گل آلود آن می غلتانند و صدفها در ساحل آن به انتظار نشسته اند.
نظرات