پس از ظهور اسلام در ایران و تغییرات بزرگی که کشورمان را با آن روبهرو کرد، فرهنگ تازهای شکل گرفت و شروع به رشد کرد. این فرهنگ باعث شد شخصیتهای تاریخی بزرگی سر برآورند و در زمینههای مختلف علمی، فلسفی و هنری مشغول به فعالیت شوند. در طول چند قرن، تعداد زیادی از این نوابغ در ایران متولد شدند و دستاوردهای آنها چنان بزرگ و قابل توجه بود که اروپای آن زمان را متحول کرد و تحت تاثیر قرار داد. یکی از این نوابغ ابوعلی سینا، حکیم بزرگی ایرانی بود که تا به امروز به عنوان استاد و پدر علم پزشکی شناخته میشود.
کتاب «ابوعلی سینا» از مجموعهی «مشاهیر خندان» یکی از جذابترین روایتها درمورد زندگی این مرد بزرگ است که توانسته توجه مخاطبان زیادی را از قشر کودک و نوجوان به خود جلب کند. نقطهی قوت این کتاب در این است که به هیچ وجه سعی نمیکند مثل بقیهی زندگینامهها فقط به تولد و تحصیلات او بپردازد؛ بلکه قوهی طنز را به عنوان یک ابزار اصلی بهکار میگیرد و در شرح زندگی ابوعلی سینا از آن بهترین استفاده را میکند. در این کتاب با شخصیت این نابغهی ایرانی از دریچهی نگاه نویسنده آشنا میشویم، او را به عنوان یک کودک فوقالعاده با استعداد و دارای یک هوش استثنایی میشناسیم، با روایتهای بامزه از جزئیات جالب زندگی او آگاه میشویم و میفهمیم که درصد بسیار زیادی از شهرت و مرتبهی علمی ابوعلی سینا، به خاطر تلاش او بود و نه فقط استعدادش. «حمید عبداللهیان» با روایت سرگرمکنندهی خود به ما نشان میدهد که این پزشک و فیلسوف و ریاضیدان و حکیم ایرانی، دهها سال شبانهروز مشغول تحصیل نزد بزرگترین اساتید زمانهی خود بود و تمام زندگیاش را به مطالعه و پژوهش و اکتشفا اختصاص داد.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانیم:
«دومین علمی که دانشمند خفن در آن مشهور شده، فلسفه است. او را بزرگترین فیلسوف مسلمان میدانند. کلاً تهِ تهِ فلسفه به دو دانشمند یونانی به نام ارسطو و افلاطون میرسد. ارسطو شاگرد افلاطون بود ولی بعد از مرگ استادش، در خیلی از چیزها با او مخالفت کرد. (خودش گفته آدم نمکنشناسی نیست، به خاطر خدمت به علم با استادش مخالفت کرده!) به فلسفهی افلاطون تابشی (إشراق) میگفتند. افلاطون عقیده داشت که فلسفه باید مثل نوری از سمت خدا بر دل فیلسوف بتابد تا روشن شود. در عوض، فلسفهی ارسطو روشی (مَشَاء) بود. علّتش این بود که ارسطو عادت داشت با شاگردانش توی بازار راه برود و درس بدهد. روش بدی نیست، فکر کنم از نشستن روی نیمکتهای خشک مدرسه بهتر باشد. ابوعلی فیلسوف روشی است. واقعاً در حال راه رفتن درس نمیداد؛ بلکه پیرو ارسطو بود. حکیم در منطق و فلسفه نظرهای ارسطو را کامل کرد و آنها را با دین اسلام جور کرد. برای اثبات فلسفه از آیههای قرآن کمک گرفت. در این زمینه هم حرفهای خیلی سختسختی زده است!»
نظرات