کتاب آیت الله، اثر زهره نجف زاده از نشر جمکران، کتابی است خواندنی و صمیمی که به زندگی پربار و معنوی آیت الله سید ابوالقاسم خویی میپردازد. این اثر، تنها یک زندگینامه خشک و تاریخی نیست، بلکه روایتی دلنشین و جذاب از سیر زندگی این عالم وارسته است؛ از دوران پرآشوب مشروطه در ایران تا سالهای تبعید و تدریس در حوزه علمیه نجف.
نویسنده با نثری روان و گیرا، خواننده را همراه خود به سفری در زمان و مکان میبرد. در این سفر، نه تنها با وقایع مهم زندگی آیت الله خویی آشنا میشویم، بلکه با جزئیات ساده و انسانی زندگی ایشان نیز همراه میگردیم؛ از مهربانی با خدمتکاران سالخورده گرفته تا تشویق کودکان به حفظ قرآن.
کتاب آیت الله به خوبی توانسته است ابعاد مختلف شخصیت این عالم بزرگ را به تصویر بکشد؛ هم نبوغ علمی و تلاشهایشان در راه اعتلای حوزه علمیه، و هم صفای باطنی و ارتباط عمیقشان با شاگردان و اطرافیان. این کتاب کمحجم، با وجود اختصار، اثری ماندگار است که هم تاریخ را روایت میکند و هم طعم شیرین زندگی عالمان ربانی را به مخاطب میچشاند. اگر به دنبال کتابی هستید که با زبانی ساده و دلنشین، شما را با زندگی یکی از چهرههای برجسته جهان تشیع آشنا کند، «آیت الله» انتخاب مناسبی خواهد بود.
این کتاب را به علاقهمندان به زندگی عالمان دینی، تاریخ معاصر ایران و عراق، و کسانی که به دنبال الگوهای اخلاقی و معنوی هستند، پیشنهاد میکنم. روایتی صمیمی از زندگی یک مرجع بزرگ که هم تاریخ را بازگو میکند و هم الهامبخش است. برای هر کسی که میخواهد با سیره عملی یک عالم ربانی آشنا شود، این کتاب دریچهای روشن خواهد بود.
یک سال سخت بعد از انتفاضه گذشت فصل آخر زندگی حضرت آیت الله در حالی رقم می خورد که نود و چند سال داشت خانم بزرگ از دنیا رفته بودند، اکثر شاگردان و نزدیکانش را کشته بودند یکی از پسرهایش مفقود الاثر بود چند تا از پسرها و نوه هایش مجبور شده بودند از عراق بروند، هنوز دل خیلی ها مخصوصاً ایرانی ها با او صاف نشده بود و قلبش بیمار بود؛ اما آنچه دلش را گرم میکرد حوزه نجف بود، میراث هزار ساله شیخ طوسی بعد از پشت سر گذاشتن این همه اتفاقات سخت هنوز قرص و محکم پابرجا بود؛ ثمره ۷۰ سال تدریسش را در شاگردش سید علی سیستانی میدید و مطمئن بود که او جایگزین خلف و صالحی برای او و استوانه محکمی برای حوزه نجف خواهد بود.
بیماری قلب آقا که شدت گرفت سید محمدتقی اول خواست برای درمان ببردش خارج، اما دولت، اجازه نداد. بعد گفت پس ما از بیرون متخصص می آوریم، دولت باز مخالفت کرد؛ دوباره گفت پس تجهیزاتش را می آوریم گفتند نمی شود، هر قلبی یک نوع باطری نیاز دارد تا عمل نکنند نمی دانند چه باطری ای نیاز است اما او گفت ما همه انواع باطری ها را از خارج میآوریم هر کدام احتیاج شد استفاده کنید، بعثی ها که دیدند هیچ جوره حریفش نمیشوند صاف گفتند: هر فکری را از سرت بیرون کن همین جا با همین دکترها و با همین تجهیزات باید پدرت را درمان کنید، هیچ راه دیگری نداری!»
نظرات