کتاب آفتاب غریب برشهایی کوتاه از زندگی و زمانه امام حسن(علیهالسلام) است که مریم کریمی نگاشته و انتشارات شهید کاظمی منتشر ساخته است.
مطالعه و درک زمانه و زندگی هر یک از ائمه معصومین از اهمیت زیادی برخوردار میباشد و زمانه هر یک از امامان ویژگی خاصی داشته است.اما زندگی نورانی امام حسن(علیهالسلام) داستانی متفاوت دارد. انگار غربت علی (علیهالسلام) تماما به پسر بزرگ به ارث رسیده است.
به دنیا که آمد در آغوش نبی خدا(صلواتالله علیه) به انتظار وحی نشست و خداوند نام او را حسن نهاد. شوق در چشمان رسول خدا موج میزد و برای عقیقه نوه دلبندش در هفت روزگی او، گوسفندی قربانی نمود و ولیمه داد. حسن(علیهالسلام) در کنار برادر کوچکتر از بازی با پیامبر خدا خسته نمیشدند و گاهی بر سر نماز هم از شانههای پیغمبر پایین نمیآمدند و رسول خدا نیز از این موضوع بسی خشنود بود.
هر آنچه خوبی و حُسن بود خدا به حسن داد. علم اگر بود، کرم اگر بود، شجاعت اگر بود و تقوا اگر بود همه در وجنات سبط پیغمبر نهاد. به وقت احسان و کرامت سفرهاش زبان زد بود، به وقت جنگ اعجاز شمشیر و نیزهاش را فقط زن شترسوار میتواند تعریف کند. به هنگامه بحث علمی، علما کاری جز سکوت در مقابلش نمیکردند و نماز و عباداتش را ملائکه به تماشا مینشستند. آری او حسن(علیهالسلام) است. و غربت را معنایی دیگر بخشیده. در جامعه غریب، در خانه غریب، هنگام شهادت غریب و حتی هماکنون نیز مزارش غریبانه است.
کتاب آفتاب غریب یکصد روایت کوتاه از زندگی امام حسن(علیهالسلام) است.
برای آشنایی و درک زندگی امامی مظلوم و غریب.
به تمام عاشقان اهل بیت عصمت و طهارت و همه جوانان و نوجوانانی که میخواهند به صورت کوتاه و مفید با زندگی ائمه آشنا شوند.
شتر عایشه برایشان شده بود بت پهنش را میبردند برای تبرک میگفتند بوی مشک و عنبر می دهد. شتر را که میکشتند کار تمام بود و تکلیف جنگ هم مشخص على(علیهالسلام) نیزه را داد دست محمد بن حنفیه پسرش دلاور عرب بود رفت تا نزدیک شتر ولی نتوانست بکشدش برگشت پیش پدر علی (علیهالسلام) نیزه را گرفت. داد دست حسن(علیهالسلام) صدای فریاد لشکر که بلند شد فهمیدند شتر عایشه کشته شده صورت محمد قرمز شده بود. از پدر خجالت میکشید. علی(علیهالسلام) آمد جلو سر محمد الله را گرفت بالا: «محمدم شرمنده نباش تو پسر منی ولی حسن پسر پیامبر است.»
نظرات