کتاب «آغوش مادر» یک داستان مصور از حوادث روزگار جنگ است. صدام جنایتکار و رژیم متجاوزش هنگامی که دیدند در میدان نبرد توانایی مقاومت در برابر رزمندگان مخلص ایرانی را ندارند با حمله موشکی به شهرهای ایران و بمباران مناطق غیرنظامی تلاش داشتند به شکلی ناجوانمردانه ایران را مجبور به عقب نشینی و متحمل شکست کنند. بسیاری از مردان مومن و انقلابی ایران در طی این بمباران ها به شهادت رسیدند اما هیچکدام از جوامع بین المللی و سازمان های جهانی نسبت به این ماجرا اعتراض نکردند و دور از چشم ناظران بین المللی این مردم مظلوم ایرانی بودند که به خاک و خون کشیده میشدند. این کتاب تصویری کوچک از این فاجعه تلخ و غمبار است. ماجرای خانوادهای که در طی یک بمباران خانهشان فرو میریزد و دختر خانواده به درخواست مادر مجروحش میرود تا برادر نوزادش را از زیر آوار نجات دهد. این داستان مصور به خوبی روی تلخ و سیاه جنگ را به کودکان نشان میدهد و به نسلی که جنگ را ندیدهاند دشمن برای به زانو در آوردن ملت غیور ایران به چه جنایتهایی متوسل شد اما به موفقیت نرسید.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
زن ایستاد و دخترک وحشت زده خودش را به دیوار چسباند. هر دو در سکوت به هم خیره شده بودند. دست زن به سمت دخترک دراز شده بود و در نگاهش خواهشی موج میزد. او پشت سر هم کلماتی بریده بریده را زیر لب تکرار میکرد. سوختگی شدید و لباسهای سیاه و چادر سوخته ی زن؛ دخترک را یاد لحظاتی پیش انداخت و دلشورهاش بیشتر شد. جرأت جلو رفتن نداشت. از اینکه نمیتوانست کاری از پیش ببرد صدای گریهاش بلند شد.
نظرات