کتاب «آتشگاه» نوشته احمد مدقق رمانی خواندنی از ادبیات افغانستان برای تمام مخاطبان نوجوان فارسی زبان است. مدقق که در خانوادهای مهاجر در ایران رشد یافته علاقهمند و پیگیر مرزوبوم پدری است. اولین رمان او آوازهای روسی در مورد انقلاب کمونیستها در افغانستان و ماجرای چند جوان دانشجو در همان ایام است. ماجرای این کتاب نیز در جغرافیای افغانستان و در روستایی خیالی به نام بلوطک اتفاق میافتد. در این قصه با دو پسر نوجوان به نام حبیب و انور همراه هستیم که از خان روستایشان دل خوشی ندارند و دوست دارند به شکلی قدرتشان را به اون نشان دهند. خان پدر حبیب را زندانی کرده و آنها میخواهند یک آسیب بزرگ و جبران ناپذیر به این مرد ظالم بزنند. ماجرای کتاب مصادف با حمله شوروی به کشور افغانستان است. نویسنده در ضمن روایت احوال و روزگار مردم افغانستان در آن دوران به تحولات تاریخی کشورش نظر داشته و تاثیر آن را بر زندگی مردم این روستا نشان میدهد. این اثر به فارسی دری بسیار شیرین و خواندنی نوشته شده است.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
حبیب دیوار پایگاه را که دور زد سمت خانهشان دوید. کیسه وسایل آتش را روی دوشش انداخته بود و با هر بار جست زدن کیسه روی شانهاش بالا و پایین میپرید. به خانه که میرسید همه حرفهایی را که شیخ ناصر به او زده بود برای مادرش نقل میکرد خیلی زود مردم هم میفهمیدند چه کمک با ارزشی به بلوطک کرده است و همهشان طرفدار او میشدند. آن وقت خان هم نمیتوانست کاری کند و ناچار میشد پدرش را آزاد کند. آن وقت بزرگترین و رنگیترین آتش عمرش را با کمک پدرش درست میکرد در جایی فراخ و وسیع که همه مردم بتوانند بیایند تماشا مثل میدان بازارچه دور تا دورش را هم طنابهای بلند شیخ ناصر را میبست تا بچههای کوچک نزدیک آتش نیایند و خودشان را نسوزانند. شاید خجسته هم برای دیدن آتش بینظیرش میآمد.
نظرات