در چند سال اخیر، مهرداد صدقی دست به انتشار اثری متفاوت زد که اولین کلمه در عنوان آن را آبنبات تشکیل میداد، «آبنبات هلدار»«آبنبات دارچینی»«آبنبات پستهای»«آبنبات نارگیلی»؛ از همینجا طعم شیرین طنزهای آشنای این نویسنده به یاد مخاطب میآمد اما وقتی چشممان را به کلمات زیبای رمان دوختیم، دیدیم، این اثر که بارها تجدید چاپ شده، حرفهای زیادی برای گفتن دارد.
اگر در «آبنبات هلدار» با خانواده پر شور و شوخ و صبور محسن آشنا شدید و لحن دلنشین بجنوردی آنها را با خواندن «آبنبات دارچینی» یاد گرفتهاید، وقت آن است که «آبنبات پستهای» را امتحان کنید؛
در این جلد، یک رویدادهای مهم تاریخی رخ خواهد داد و زندگی محسن و خانوادهاش را زیرو رو خواهد کرد.
ما به شما نمی گوییم چه اتفاقی و چگونه و برای چه کسانی اما شما در بخشی از کتاب خواهید خواند که:
((با ترسولرز و با صدایی آهسته گفتم: «مامان، برای داییاکبر اتفاقی افتاده؟» - اسمِ اکبرِ نیار که الهی جنازهشِ ببینم. با تعجب به مامان نگاه کردم. مامان از من خواست برویم توی آشپزخانه تا بیبی صدایش را نشنود. بعد یکدفعه زد زیر گریه و گفت: «اکبر... اکبرِ خاکبرسر...!» - داییاکبر کسی رِ زیر گرفته؟ مامان آنچه را که شنیده بود یواشکی به من گفت. ظاهراً داییاکبر را گرفته بودند، چون توی یک بستنیفروشی، با یک خانم تنهای غمگین که نسبتی با هم نداشتهاند و هیچ علاقهای هم به او نداشته، داشتند بستنی و شیرینی نارنجکی میخوردهاند. خواستم مامان را آرام کنم و به او گفتم: «مامان، بهخاطر منم که شده گریه نکن.» - تویم یک خری مثل اکبر دیگه.))
نظرات