کتاب تنها گریه کن ، روایت زندگی اشرفسادات منتظری، مادر گرامی شهید محمد معماریان است که خانم اکرم اسلامی نویسنده این اثر ارزشمند هستند.
احساسات انسانی در مواردی بالاترین شرافت را به انسان میدهد. این حس ها وقتی با جایگاهی والا درآمیخته شوند، شاهکار انسانیت را خلق میکنند. دقیقا همانی که هدف وجودی انسان است.
وقتی احساساتی مثل عشق، غرور، غیرت، صبر، توکل و استقامت با مقام مادر اجین شود، حماسهای رخ خواهد داد دیدنی و شنیدنی.
قهرمان این داستان، اشرفسادات منتظری است.
اشرفسادات از کودکی پای دار قالی نشسته تا کمر اقتصاد خانواده خم نشود. او به هنگام ازدواج هم نماز شبخوان بودن حاج حبیب برایش جذابتر بوده تا پول و سرمایه. با بیماری سخت دست و پنجه نرم میکند، فرزندانش را با دوری همسر بزرگ کرده.محمد و مریم با بیماری های سخت هم نتوانستند خم به ابرو او بیاورند.
به موسم حج همراه حاج حبیب میشود. صدای پای انقلاب که به میان میآید، اشرفسادات چادر سفت میکند و پا به خیابانهای قم میگذارد برای مبارزه با ستم. اما دلش آرام نمیگیرد و تهران مقصد بعدی مبارزاتی اوست. اشرفسادات تا سخنرانی حضرت امام را در بهشت زهرا به گوش خود نشنید کوتاه نیامد.
جنگ که شد این کوه غیرت از همه چیز مایه گذاشت. حتی از جگر گوشهاش. محمد.
داستان اشرفسادات منتظری روایت استقامت مادرانهی این سرزمین است.
رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنهای، بر این کتاب ارزشمند تقریظی نوشتهاند :
بسم الله الرّحمن الرّحیم
با شوق و عطش، این کتاب شگفتیساز را خواندم و چشم و دل را شستشو دادم. همه چیز در این کتاب، عالی است؛ روایت، عالی؛ راوی، عالی؛ نگارش، عالی؛ سلیقهی تدوین و گردآوری، عالی، و شهید و نگاه مرحمت سالار شهیدان به او و مادرش در نهایت علوّ و رفعت .. هیچ سرمایهی معنوی برای کشور و ملّت و انقلاب برتر از اینها نیست. سرمایهی باارزش دیگر، قدرت نگارش لطیف و گویایی است که این ماجرای عاشقانهی مادرانه به آن نیاز داشت.
- از نویسنده جداً باید تشکر شود
به محمد حسودی ام میشد به حاج حبیب حسودی ام میشد به پسر و شوهر خودم به تمام مردهایی که میتوانستند بروند جبهه. حسرت، آشناترین حس آن روزهای من بود. خبر منطقه رفتن هر مردی را که میشنیدم در صحن حرم که رزمنده ها را میدیدم، از تلویزیون اتوبوس های پر از جوان مشتاق و خنده رو را که میدیدم، آه میکشیدم. چشمهایم پر می شد و از ته دلم غصه میخوردم که نمیتوانم همه چیز را رها کنم و بروم توی منطقه یک کاری دست بگیرم تا دلم آرام شود که من هم برای خدا و برای دفاع از اسلام، قدم برداشتهام.
نظرات