اگر به اینستاگرام بروید و در بخش هشتگها کلمۀ «رمان» را سرچ کنید، قطعاً با موج بینهایتی از بریدههای کتاب و عکسهای نویسندگان روبهرو میشوید که مضمون اغلب آنها عشق و روابط رمانتیک است. بنابراین طبیعی است که تصور کنیم معنای کلمۀ رمان در جامعه به قصههای عاشقانه برمیگردد و اصلاً کلمۀ «رمانتیک» هم از همینجا ریشه گرفته است. این ارتباط از انگلستان دورۀ رنانس میآید؛ جایی که رمانتیسم یا احساسگرایی به عنوان یک مکتب پیشرو در اواخر قرن 18 و اوایل قرن 19 میلادی پا گرفت و رشد کرد. کتابهای زیادی در این دوره شهرت جهانی پیدا کردند که یکی از غنیترین آنها کتاب «اِما» اثر نویسندۀ بزرگ انگلیسی «جین آستین» است. این کتاب قصۀ دختری به همین نام را روایت میکند که زیبا، باهوش و ثروتمند است و سرگرمی اصلیاش این است که زنان و مردانی با نزدیکترین ویژگیها را برای هم انتخاب کند. مسابقات روابط عاشقانۀ اِما، معمولاً به ازدواج منجر میشود؛ تا اینکه یکی از همین پیشنهادها، یک اشتباه از آب در میآید و یکی از دو طرف هم دوست خود اوست. این اتفاق باعث میشود پای اِما به این چالشها باز شود و با رد کردن یکی از مردان ثروتمند شهر، کمکم خود اِما هم تمایلی برای پیدا کردن شخص موردنظرش پیدا میکند. اِما نمیتواند کسی را بالاتر از جایگاه اجتماعی خودش تصور کند و زمانی که بین او و دوستش سوءتفاهمی دربارۀ یکی از شخصیتهای برجستۀ داستان پیش میآید، اِما باید تصمیم نهاییاش را بگیرد.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانیم:
«صبح روز بعد آقای فرانک چرچیل بار دیگر به دیدنشان آمد. همراه خانم وستن بود و با نزاکت و آدابدانی از معاشرت با او و سفر به هایبری اظهار رضایت میکرد. ظاهراً تا زمان پیادهروی برسد، با علاقه در کنار خانم وستن نشسته و موقع انتخاب مسیر قدمزنی، هایبری را برگزیده بود. فکر کرده بود: شکی نیست که در این اطراف جاهای بسیار زیبایی برای پیادهروی وجود دارد، ولی اگر به عهدۀ خود خانم وستن بگذاریم، همیشه مسیر هایبری را انتخاب میکند. هایبریِ خوش آب و هوا، همیشه برایش جذاب است ولی برای خانم وستن، هایبری به معنی هارتفیلد بود و گمان میکرد برای فرانک هم همینطور باشد. برای همین مستقیم به آنجا آمده بودند اما انتظار دیدنشان را نداشت. آقای وستن که برای دیداری کوتاه آمده و شنیده بود که پسرش بسیار خوشقیافه است، از مقصد آنها خبر نداشت. بنابراین دیدن آن دو که بازوبهبازو به سمتش میآمدند، برای اِما غافلگیری خوشایندی بود؛ اما دوست داشت او را دوباره ببیند، به ویژه همراه خانم وستن. چون رفتار فرانک با او تصور اِما را شکل میبخشید، کوتاهی فرانک در این زمینه جبرانناپذیر بود و دیدنش همراه خانم وستن برای اِما کاملاً رضایتبخش بود. فرانک چرچیل فقط با تعارفات مبالغهآمیز انجام وظیفه نمیکرد، بلکه رفتارش با خانم وستن درست و خوشایند بود. این موضوع به نحوی مطبوع تمایلش را به ابراز دوستی و محبت با خانم وستن بر میانگیخت.»
نظرات