پروانه دختریست که با پدر و مادر و مادربزرگ خود زندگی میکند. دقیقا روزی که قرار است بچه جدید به خانوادهشان اضافه شد بر اثر یک تصادف پروانه وپدرش به کما میروند و زوریک دوست قدیمی پدر ، آنها را که حالا بین زمین و آسمان مانده اند ، همراهی میکند.
زوریک سال رها قبل به شهادت رسیده بود .در عالمی که پروانه و پدرش از جسم خارج شده اند با اتفاقات و ماجرا های عجیب و جالبی روبرو میشوند.
داستان روان کتاب «یتیم غوره» همراه با قلم طنز آلود فاطمه بختیاری باعث میشود حس همراهی تا پایان داستان را در انسان برمیانگیزد.
در برشی از کتاب میخوانیم :
زوریک دور تختم چرخید به منی که روی تخت خوابیده بود، خیره شد.
لبخند زد و کنار پنجره رفت بغض کردم بابا خواست حالم را عوض کند.
گفت: «این جوری خوب است همه را میبینیم اما کسی ما را نمی بیند.
هر جا دوست داریم میرویم بدون موتور و ماشین کرایه هم نمیدهیم.
تازه کلی میوه هم خوردیم و پول ندادیم.
زوریک خندید و به شانه بابا زد.
درست است. تا حالا اینجوری به قضیه نگاه نکرده بودم.
اما من یک جوری بودم حس میکردم نیرویی مرا به سمت بدنم
می کشد. از زوریک :پرسیدم تا کی این جوری هستیم؟»
محکم جواب داد به زودی تکلیفتان روشن میشود.»
با بغض پرسیدم: «مرده ام؟»
زوریک خندید. کنار بابا ایستاد و جواب داد: «نه هنوز... برویم
پیش تپلی؟
گل از گل بابا شکفت
دلم برای تپلی تنگ شده
نظرات