کتاب یازده زندگی اثر محمدعلی خالدی، با ترجمه حبیب یوسفزاده، مجموعهای از یازده روایت واقعی و انسانی از زندگی آوارگان فلسطینی در لبنان است؛ روایتهایی که بهدور از کلیشههای خبری یا تحلیلهای سیاسی، تصویری عمیق، چندوجهی و گاه تکاندهنده از تجربه تبعید، زندگی در اردوگاهها، و تلاش برای حفظ هویت و کرامت انسانی در شرایط دشوار ارائه میدهند. موضوع اصلی این کتاب، بازنمایی زندگی روزمره آوارگان فلسطینی در حاشیه جامعه لبنان است؛ از رنجها و محدودیتهای تحمیلشده گرفته تا مقاومت، امید و تلاش برای ساختن آیندهای بهتر.
کتاب ساختاری بر پایه یازده روایت مستقل است که هرکدام از زبان یک فرد فلسطینی روایت میشود. این تنوع در صدا و سبک نوشتار باعث میشود تا با مجموعهای از دیدگاهها و تجربههای زیست روبهرو شوند. روایت روایتها شاعرانه وتأملبرانگیز هستند، برخی با زبانی ساده اما کوبنده نوشته شدهاند ، و برخی دیگر صریح و بیپردهاند. روایتهای مختلف از موضوعات را پوشش میدهند: از زندگی روزمره و روابط خانوادگی گرفته شده تا فقر، بیماری، آموزش و حتی درگیریهای هوی.و سیاسی. در میان این داستانها، زندگی کودکان جلوهای ویژه دارد؛ کودکانی که بازیهایشان بوی ترس می دهد و رؤیاهایشان در کوچه های خاکی اردوگاه گم می شود.
زنان در کتاب یازده زندگی، چهرههایی فعال و در عین حال رنجکشیدهاند. روایتهایی که نقش آنها را در حفظ فرهنگ و آموزش نسل جدید برجسته میکند. آنها دردل تبعید، سنگرهای خاموش مقاومتاند. گاه مادر، گاه معلم، و گاه حافظ زبان و سنت. مردان نیز با درگیریهای هویتی و خاطرات وطن از دست رفته ، بخشی از روایتهادارند کسانی که اردوگاه را نه فقط تبعیدگاه، بلکه جبهههای برای استمرار مبارزه میدانند.
ترجمه کتاب با نثری روان و در عین حال وفادار به روح متن اصلی، به انتقال شخصیتها کمک شایانی کرده است . یازده زندگی صرفاً کتابی در توصیف مصائب آوارگان نیستاثری است برای درک بهتر پیچیدگیهایزیستن در تبعید، جایی که در حافظه مانده و آینده در رؤیای بازگشت ترسیم میشود . این کتاب نهفقط برای پژوهشگران یا علاقهمندان به مسائل فلسطین، بلکه برای هرکس که انسان و کرامت انسانی را دارد ، تجربه خواندنی و اندیشهبرانگیز خواهد بود.
کتاب یازده زندگی را به علاقهمندان به مسئله فلسطین، پژوهشگران حوزه روابط بینالملل و حقوق بشر، دانشجویان مطالعات منطقهای و جامعهشناسی، فعالان اجتماعی، و کسانی که به روایتهای انسانی از تبعید، مقاومت و هویت علاقه دارند، پیشنهاد میکنیم.
رد قطرات درشت باران روی داشبورد ماشین منعکس میشود و من آنها را با حشرات اشتباه می گیرم. فکر میکنم احتمالاً وقتی حواسم نبوده به داخل نفوذ کرده باشند. سعی میکنم با دستانی که از سرمای ماه دسامبر می لرزند نقطه های سیاه براق را پاک کنم و آنچه را وجود خارجی ندارد محو کنم. بعد، شرمنده از خودم و تو هماتی که بر من چیره شده سر تکان میدهم. من آدم ترسویی هستم تا حدی که از یک حشره هم به شدت می ترسم و همیشه با اطرافم بیگانه ام بگذارید واضح بگویم: همیشه فاصله ام را از چیزهای اطراف و خودم حفظ میکنم. واقعاً شناختی از خودم ندارم شاید به این دلیل که دنبال خودم نگشته ام. به مکان یا شخص خاصی هم دلبستگی ندارم هرگز مشتاق چیزی نبوده ام یا دنبال دلیل چیزی نبوده ام. کلا آدم سر به زیری هستم.
تا وقتی به لبنان نیامده بودم هرگز نمی دانستم فلسطین وطن من است. اواخر عمر فهمیدم که فلسطینی هستم یا شاید تا وقتی آوارگی را تجربه نکردم قدر فلسطینی بودن را درک نکردم.
نظرات