((یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود، توی یک شهر شلوغ، خاله سوسکه زندگی می کرد. خاله سوسکه باهوش و دانا بود. او می خواست به سفر برود و چیزهای جدید یاد بگیرد. برای همین چمدانش را بست و راه افتاد و رفت و رفت…
تا رسید به قصاب. قصابه گفت:...))
شاید خواندن همین چند خط از کتاب پیشرو، شمارا به یاد خاطرات و قصههای کودکی بیاندازد.
پس کتاب را در دست بگیرید و بگذارید جلوی صورتتان، به جای شخصیتهای این قصه، مردمک چشمهای شما دنیارا میبیند و صدای شماست که با فراز و فرود و حس شوق و شور، یک ماجرای کودکانه را برای فرزندتان بازگو میکند.
در کتاب جدید نشر آریانوین داستان معروف خاله سوسکه به قلم مجید عاقله نوشته و در قطعهای کوچک به چاپ رسیدهاست، تا دوست رویای کودکتان شود.
نظرات