فکر کنید یک الاغ داریم و شما و پدرتان قرار است با آن حیوان، به یک سفر دور بروید.
شاید با این جمله، خیلی ساده و سریع خودتان را سوار بر یک چهارپای شاد و فرز تصور کرده باشید اما ماجرا برای آسیابان قصه ما اینقدر ساده نبود...
قصه را در این کتاب اینگونه میخوانیم که:
((یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود،آسیابان پیر قصه ما با پسرش در روستایی زندگی میکردند.در یکی از سالها خشکسالی شده بود،و دیگر کسی گندمی نداشت که برای آرد کردن نزد آسیابان بیاورد...))
اگر الان دوست دارید بدانید الاغ کجای قصه ماست؟ و چرا این سفر پیچ و خمهای پیچیده دارد، همین الان کتاب را در دست بگیرید و بگذارید جلوی صورتتان، به جای شخصیتهای این قصه، مردمک چشمهای شما دنیارا میبیند و صدای شماست که با فراز و فرود و حس شوق و شور، یک ماجرای کودکانه اما بسیار مهم را بازگو میکند.
اینکتاب از نشر آریانوین به قلم مجبد عاقله در قطعهای کوچک به چاپ رسیدهاست، تا دوست رویاهای کودکتان شود.
نظرات