ممکن است در ذهن شما نیز تصویری از بهشت نقش بسته باشد. چه بسا تصویری از قدم گذاشتن در آن نیز داشته باشید .
اما بیایید خیال کنیم کسی آمده که دروازه های بهشت را برای ما گشوده و راه آرزویمان را هموار کرده و ما اکنون پشت درهای بهشت ایستادهایم .
چه کسی ذوق نمی کند از این تصور؟ چه کسی قلبش بیصبرانه پر نمی کشد؟
هیچ کس؟ اشتباه می کنید
ماجرای این کتاب با قلم رضا کاشانی اسدی، همین است؛ ماجرای پشت کردن به بهشت.
قصه از روزهای قبل از عاشورا شروع می شود.
همان زمان که بزرگان کوفه به مولایمان حسین(ع) نامه نوشتند که منتظر در آغوش فشردن او و بخشیدن هستی شان برای دست یافتن به بهشت حکومت اویند.
اما با ورود ابن زیاد به شهر ماجرای این داستان تاریخی زیر و رو شد.
شاید همه بدانید که چه شد، اما این بار آن را در رمانی پرهیجان از نشر جمکران، بخوانید تا آمیزه از عشق و عبرت را بچشید.
به راستی بهشت در یرنوشت چه کسی است ؟ و زندگی بیرون از آن چه طعمی دارد؟
نظرات