کتاب «پسر ایل» زندگینامه داستانی شهید دفاع از حرم، محمدعلی قلی زاده، است. ایشان نماینده ولی فقیه در سپاه علی ابن ابی طالب قم بودند که داوطلبانه عازم جنگ سوریه شدند و در عملیات آزادسازی شهر نبل و الزهرا به فیض شهادت نائل آمدند. ایشان فرزند ایل قشقایی بودند که از همان کودکی به دین و روحانیت علاقه وافری داشتند و با راهنمایی آیت الله صدیقی رهسپار تحصیل در مدرسه علمیه شدند. ایشان پس از تکمیل دوره سطح تصمیم می گیرند برای ادامه خدمت وارد سپاه پاسداران شوند. ایشان پس از چند سال مربی عقیدتی در سپاه خمین به شهر قم برگشتند و به نمایندگی ولی فقیه منصوب شدند اما عشق و علاقه وافر ایشان به جهاد و شهادت سبب شد تا دست از این جهان پست بکشند و در طلب رسیدن به مقصود خود راهی شام بلا گردند. این اثر داستانی که از زبان خود شهید ماجرا را روایت میکند به خوبی لحظات مختلف زندگی شهید را به تصویر کشیده و نشان میدهد چگونه او با سربلند شدن از آزمونهای بزرگ زندگی توانست خود را شایسته لباس شهادت گرداند.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
سرانجام آنچه که انتظارش را داشتم اتفاق افتاد؛ انتظاری طولانی و همراه با نگرانی نه این که نگران رسیدن زمانش باشم نه نگران نوع اتفاق افتادنش بودم فکرش سالها مشغولم کرده بود بارها از کنار حوادثی که ممکن بود مرا به اینجا برساند گذشته بودم در همهی آن سالها بارها از خدا خواسته بودم در بهترین حالت برایم اتفاق بیفتد از وقتی که برادرهایم در جبهه بودند و هر چه به پدرم اصرار میکردم مرا هم همراه آنان کند بی فایده بود، خودش را در فکرم جای داد و تا چند لحظه ی پیش هم همراهم بود گاهی که آن را در چند قدمیام احساس میکردم ترس برم میداشت که نکند اتفاق افتاده و من خبر ندارم! به هر حال، انسان است دیگر هر آن باید منتظر آمدنش باشد.
نظرات