کتاب «هواتو دارم» ما را با زندگی مرتضی عبداللهی آشنا میکند؛ از همان جوانانی که در مسجد شکوفا می شوند و هوش و شجاعتشان را در راه خدا به کار میبرند.
صدای عشق از کوچه پس کوچههای شهر بلند میشود، وقتی ندای حقطلبی و استمدادخواهی مظلومی به گوش رسد. میانه دهه نود شمسی بود که شعلههای خشم شیطانی، خانه مردم بیدفاع سوریه و عراق را میسوزاند و پیش میرفت تا دامنگیر کل منطقه شود. امیدی به میانجیگری سیاسی نبود و مستکبرین جهان هم به طور روزافزون بر آتش این غائله میدمیدند. اما چاره کار دست با ایمان خالص جوانانی بود که در تمام عمر خود تمرین ایثار و محبت کرده بودند.
داستان کتاب هواتو دارم، روایت همسر شهید عبداللهی است. او از خوابی میگوید که چادر را برخلاف سنت خانوادگیشان، بر سرش میآورد و پاداش این استقامت او نیز، مرتضی است. مرتضایی که از روز اول خواستگاری صادقانه و محکم عقیدهاش را فریاد میزند. او در هر موقعیتی از زندگیاش مرام و معرفت را نسبت به اطرافیانش فراموش نمیکند، حتی زمانی که برای آخرین بار عازم سوریه میشود به خانواده اش دستخط میدهد که شفاعتشان کند. کتاب هواتو دارم، روایت عاشقانهای از جوانی با صفاست که همراه و همقدم خوبی انتخاب کرده.
کتاب «هواتو دارم» نوشته محمدرسول ملاحسنی است که رهبر معظم انقلاب، حضرت آیتالله خامنهای(مدظلهالعالی) بر این کتاب تقریظ نوشتهاند.
((همه را که به من سپرد از روی صندلی بلند شد، با همان چشم های اشک بار به مرتضی گفتم: با معرفت پس من چی، منو به کی میسپری؟
لبخند آرامی زد و گفت: نگران نباش، بهت قول میدم، خودم همه جا، همه وقت، هر طوری هم که بشه هواتو دارم...))
نظرات