کتاب نگهبان سرزمین موعود به قلم ساجده کارخانهای داستانی تمثیلی در دنیای پرندگان است که از امید، انتظار، پایداری فلسطین و تلاش میگوید.
فادیا نام پرندهای است که برای چندمین بار لانهاش ویران میشود. هبه هر بار که این اتفاق میافتد، میگوید: «خدا ما کبوترها را این طور آفریده. زود دلمان جَلد آشیانهمان میشود.» اما این بار هبه و حرفهای دلگرم کنندهاش هم نیست. او تنهایی به درخت زیتون کهنسالی پناه میبرد. این پناهگاه که نمادی از فلسطین است پایگاهی برای پروازهای بزرگ، آرزوهای خاموش و زمزمههایی درباره منجی است. آیا فادیا میتواند از دل ویرانههای جنگ دوباره آشیانهای بنا سازد؟ اما همه چیز به این سادگی نیست. دشمن در یک قدمی اوست.
داستان تمثیلی نگهبان سرزمین موعود از آرمان فلسطین میگوید. از اینکه با یک گل بهار میشود هنوز. در نگهبان سرزمین موعود امید به ظهور منجی، مبارزه و استقامت و تلاش به صورت مثنی و فرادی در دل تاریکیها در بستری مذهبی و ارزشی جاری شده تا دنیای بدون تاریکی را جشن بگیریم.
این داستان در کنار تقویت آرمانها و ارزشهایی مذهبی چون امید به آینده، انتظار فرج و کوشش از آرمان رهایی فلسطین میگوید.
علاقهمندان به داستانهای تمثیلی، نوجوانان و ادبیات پایداری این اثر را از دست ندهند.
صدا آن قدر گرم و پهناور بود که از گوشها میگذشت و قلبها را نشانه میرفت. قلب فادیا شروع به تپیدن کرد. لحن دلنشین صدا پاهایش را سست کرد و دلش را لرزاند آهسته زمزمه کرد: «بقیة الله ...» مادر بزرگ یک دستش را به قاب پنجره گرفت و دست دیگرش را روی سینهاش گذاشت. زیر لب سلامی گفت و رو به قبله کمی به جلو خم شد. قطره اشکی آرام از گوشه چشمش سر خورد و روی پیراهن گل دارش افتاد.
فادیا با خودش فکر کرد نکند این صدا.... صدای منجی است؟ دستپاچه شده بود نمیدانست چه کار کند. سراسیمه از این طرف شاخه به آن طرفش میپرید. دوباره آن صدای دلنشین در گوشش طنین انداز شد: «ای مردم جهان من امام شما هستم کسی هست که مرا یاری کند؟»
نظرات