کتاب «مربای گل محمدی» خاطراتی است از جریان پرورشی دهه شصت که از زبان معلمان پرورشی نگاشته شده است.
دهه شصت پر تلاطم ترین دهه، پس از انقلاب است. فتنههای جدایی طلبانه، فرقهها و گروهکهای تروریستی، جنگ و ترور و درگیریهای شهری . این وقایع سیاسی و فرهنگی که کل جامعه را درگیر کرده بود، در مدارس رنگ وبوی متفاوتتری داشت. تشکیل گروههای سیاسی متعدد و پیروی هرکدام از جریانهای فکری متفاوت، باعث تنش و درگیریهای شدیدی در مدارس شده بود و در این میان نقش مربیان پرورشی که به عنوان نمایندگان انقلاب در مدارس حضور داشتند، بسیار حیاتی مینمود. مواجه با نوجوانانی با شور و هیجان مضاعف که در پی شکل گرفتن شخصیتشان، در پی تقسیم بندی جناحی، گروهی، فرقهای میروند، کاری بس دشوار است. این کتاب خاطرات همین مربیان پرورشی است که در دهه شصت از چالشهایشان در مدارس مختلف آذربایجان شرقی میگویند. از تنش زدایی مدارس تا خاطرات کمکها به جبهه، از دانشآموزانی که بعدها شهید میشدند تا شروع مراسمات در مدارس.
کتاب مربای گلمحمدی با تحقیق حسینوحیدرضایینیا و تدوین روحالله رشیدی گردآوری شده و انتشارات راه یار منتشر کرده است.
محمد سالک رحیمی
یکی از بچه های دبیرستان «فردوسی» که بعداً شهید شد، از طرفداران مجاهدین بود او با ما هم محل و همسایه بود. یادم هست که یک روز تابستان که ماه مبارک رمضان هم بود، در کوچه مان با این آقا سر صحبت باز شد میدانستم پسر پاک و اصیلی است. صحبتمان خیلی طولانی و پردامنه شد. او هم دائم از این شاخ به آن شاخ می پرید و در مقابل استدلالهای من، بهانه جویی میکرد. من آخر سر به او گفتم که اصلاً همه این حرف ها را ول کن و فقط به این یک سؤال من جواب بده بگو ببینم آیا می توانی امام را با «مسعود رجوی مقایسه کنی؟» وقتی این پرسش را کردم آن شهید عزیز از شرم و حیا سرش را انداخت پایین و گفت رجوی کجا و امام کجا یک موی امام را به میلیاردها مثل رجوی نمیدهم تا این را گفت گفتم بقیه را ول کن. اگر امام را این قدر قبول داری امام را بگیر و برو جلو و هر چیز دیگری را رها کن آن شهید بزرگوار فردایش دوباره آمد سراغ من دم در. در را زد و با هم رفتیم بیرون خیلی صحبت کردیم. او به تدریج خطش را از منافقین جدا کرد. بعد هم رفت جبهه و در ارتفاعات «بازی دراز» به شهادت رسید و هنوز پیکر مطهرش پیدا نشده است.
نظرات