برای فهم اندیشه سیاسی و اجتماعی جهان غرب نشر ایران مجموعهای منتشر کرده که به خواننده ایرانی کمک میکند بازنگری تازهای در حیطه علوم انسانی به دنیای غرب داشته باشد. در این زمینه همه کسانی میخواهند بدانند موجهای تحولی که توسط این تمدن ایجاد شده چگونه شکل گرفتهاند و اندیشه ورزان و سیاستمداران آن سوی کره زمین به مسائل چگونه نظر داشتهاند و جهان را چگونه تفسیر میکنند از جمله مسائلی است که در این مجموعه اندیشه سیاسی تالیف شدهاند.
کتاب «مدرنیته» نوشته سجاد صفارهرندی و محمدرضا قائمی نیک مروری است بر تاریخچه نظری و فکری جهان غرب که این سیر چگونه به مدرنیته امروزی با تمام مختصاتش منجر شد. آغاز کتاب به قرن پانزدهم و ریشههای رنسانس در جهان غرب برمیگردد. جایی که تحولات اجتماعی و سیاسی مختلف منجر به یک انقلاب فرهنگی بزرگ شد که آینده اروپا را به طور کل دستخوش تغییر قرار داد و بر بسیاری از حوادث قرنهای بعدی موثر بود. آنها با بررسی آراء فیلسوفان و نظریه پردازان غربی و مکاتب فکری مختلف این سیر تحول را تا قرن بیستم میلادی پیگیری کردهاند.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
برخلاف پندارهای رایج ،عصر نیچه تجدد را نه تنها امری بدیع و نو قلمداد نمیکرد بلکه آن را غیراصیل و بدلی میدانست. در واقع او در تعارضی آشکار با تلقی روشنگری، تجدد را صرفاً صورتی جدید از چیزی به شدت کهنه تلقی میکرد. برای او تجدد، صرفاً ادامه ۲۵۰۰ سال تاریخ غرب بود که با دو مؤلفه اصلی یعنی متافیزیک» (فلسفه) و «مسیحیت»، شناسایی میشد نیچه طرف دعوای خود را نه متجددان که آنها را بدلی و سطحی میدانست که رئوس دو جریانی قرار داد که پایههای غرب و به تبع آن، تجدد را بنا نهاده اند: سقراط و مسیح از نظر او سقراط و مسیح هر دو نمونههایی از یک مشکل مشابه هستند و سرنوشت محتوم آموزههایشان نهیلیسم نیست انگاری، پوچی) است؛ همان چیزی که نیچه آن را اصلیترین مشخصه جامعه مدرن قلمداد میکرد در مقابل او از وضعیت یونان پیشاسقراطی و فرهنگ مشرکانه یونان و روم باستان (پاگانیسم) با ستایش و به منزله نوعی ایده آل یاد میکرد.
نظرات