انقلاب اسلامی ایران یک تحول عظیم در جهان سیاست بود که خاورمیانه و آسیا را از یک سو تحت تاثیر قرار داد و از سمت دیگر اروپا و آمریکا و دیگر همپیمانان آنها را دچار یک چالش جدی کرد. پس از پایان جنگ جهانی دوم و شروع جنگ سرد بین شوروی و غرب، فراوانی منابع نفتی ایران در کنار اهمیت جغرافیایی آن باعث شد هردو جبهه به صورت جدی برای دستیابی به کنترل روی کشورمان وارد عمل شوند. اما انقلاب اسلامی به عنوان نقطهی عطف در ظهور محور مقاومت، برای دشمنان پیشبینیناپذیر بود و تعاملاتی که بین ما و کشورهای منطقه صورت گرفت، اتحاد را دوباره به کشورهای مسلمان بازگرداند.
کتاب «محرمانههای روابط ایران و سوریه» به مهمترین کانال ارتباطی سیاسی، اقتصادی و نظامی غرب آسیا در قرن اخیر اختصاص دارد و از زبان یکی از مقامات سیاسی بلندپایهی کشور متحدمان سوریه، به شرح محتوای دیدارها و قراردادهای دیپلماتیک بین دو کشور در دهههای اخیر میپردازد. نویسندهی این کتاب «عبدالحلیم خدام» وزیر خارجهی سوریه در زمان ریاست جمهوری حافظ اسد است که در ابتدای دههی 1970 میلادی، با ارتقای درجهای که در حزب بعث سوریه پیدا کرده بود، توسط رئیس جمهور برگزیده شد و جایگاه او در طی سالها، چنان رشد چشمگیری داشت که به عنوان معاون رئیس جمهور سوریه انتخاب شد. این سِمت حیاتی البته در اوایل جانشینی بشار اسد در جایگاه پدرش، مدت زیادی ادامه نداشت؛ چرا که در عرض چند سال و با تغییر موضع جدی خدام نسبت به سیاستهای خارجی تازهای که اتخاذ شده بود، او از این موقعیت استعفا داد و با پناهنده شدن به فرانسه، به شکل رسمی به جبههی مقابل پیوست.
این کتاب با ترجمهی «وحید خضاب» به چاپ رسیده که میتوانیم تلاش و آگاهی او برای به نتیجه رساندن یک اثر مقبول و اصیل و صادقانه، در متن کتاب مشاهده کنیم. او با بررسی عمیق و اختصاص زمان کافی برای تأیید صحت اطلاعات ذکرشده -از شرح صورتجلسهی دیدارها گرفته تا استناد به مدارک فوق محرمانهای که دسترسی به آنها برای مترجم ممکن نبوده است- تمام تلاش و منابع خود را بهکار گرفته تا ترجمهای روان و قابل اعتماد را برای خوانندگان فارسیزبان مهیّا کند. کتاب محرمانهها، در نوع خود اثری خاص و بینظیر است که هیچ مقام سیاسی تابهحال مشابه آن را منتشر نکرده؛ خصوصاً که از قرار معلوم، و براساس جزئیات دقیقی که خدام از وقایع و دیالوگها و تصمیمات ذکر کرده، او هنگام ترک کشور سوریه یک نسخه از تمام مدارک محرمانهی دولت این کشور را به همراه خود برده است!
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانیم:
«بیشترین چیزی که مایهی نگرانی رئیس جمهور حافظ اسد به شمار میآمد، عبارت بود از نگرانیاش دربارهی سرنگونی نظام سوریه در آن برهه. ترس او در این باب از دیگر مسائل، از جمله از مسائل مربوط به وحدت ملّی [هم] پیشی گرفته بود. در چارچوب همین نگرانی بود که بحث لبنان، اهمیّت خود را در اندیشهی رئیس جمهور حافظ اسد نشان میداد. لبنان میدانی بود که امکان داشت مورد استفادهی دشمنان سوریه قرار گیرد؛ چنانکه میدانی بود که نظام [سوریه] هم میتوانست علیه دشمنانش و برای تقویت خود و نیز تقویت سیاستهایش از آن استفاده کند. الحاق لبنان به سوریه یا به رسمیت نشناختن مشروعیت حکومت لبنان در ذهن رئیس جمهور حافظ اسد نبود. مسئله [برای او عبارت بود از: در دست داشتن لبنان و جهت دادن به سیاست خارجی آن و بستن منافذ به روی اسرائیل و دشمنان سوریه و دشمنان نظام سوریه تا نتوانند از لبنان [برای این دشمنی] استفاده کنند. [حافظ اسد] به رهبران مسیحی [لبنان] اعتماد نداشت؛ اگرچه دخالت نظامی سوریه در لبنان به درخواست همین رهبران مسیحی صورت گرفته بود. آن روزی که فشار نظامی «جنبش ملّی» لبنان [متشکل از عناصر درزی و چپگرای لبنانی] و سازمانهای فلسطینی بر مناطق مسیحینشین شدید شده بود. رهبران «جبههی لبنانی» [متشکل از مسیحیان راستگرا] و رئیس جمهور سلیمان فرنجیه [با اسد] تماس گرفتند و او هم تصمیم گرفت دخالت کند. او در بین مسیحیها فقط به رئیس جمهور سلیمان فرنجیه اعتماد داشت اما موضعش در برابر دیگران به شرایط برمیگشت؛ گاهی با آنها مثل همپیمان برخورد میکرد و گاهی مثل دشمن او به سران سیاسی سنّی هم اعتماد نداشت. از نظر او آنها با عربستان سعودی مرتبط بودند و نمیشد به آنان اعتماد کرد. اولین قربانی این نظر هم نخستوزیر صائب سلام بود که به رغم تلاشهایی که برای کنار نگذاشتنش صورت گرفت، کنار گذاشته شد. نخستوزیر صائب سلام بخشی از تاریخ لبنان است. پدر او هم یکی از رهبران اصلی لبنان بود که در آن مرحله با سوریه همدلی نشان دادند. نخستوزیر رشید کرامی از اعتماد رئیس جمهور حافظ اسد برخوردار بود؛ هرچند کرامی هم درست مثل اکثر مسلمانان اهل سنّت و رهبران سیاسیشان، در مرحلهی ورود ارتش سوریه به لبنان در جبهه مقابل و در کنار جنبش ملّی و سازمانهای فلسطینی ایستاده بود.»
نظرات