«ایلیاد و اودیسه» اثر حماسی «هومر» نویسنده بزرگ یونان باستان است که در سبک فانتزی، دو ماجرای بههمپیوسته را روایت میکند. این دو داستان به اندازهای در شکلگیری فرهنگ اروپا و بازنمایی جهانبینی کهن این اقلیم مهم بوده که تا همین امروز منبع الهام هزاران کتاب و داستان و مقاله شده و هومر را نیز به عنوان یکی از برترین نویسندگان تاریخ جهان شناسانده است. داستان اول ماجرای مشهور جنگ تروی را بازگو میکند که شخصیت اصلی آن «آشیل» جنگاوری روئینتن است و یکتنه بخش زیادی از جنگ را به پیش میبرد. داستان دوم درباره شخصیتی به نام «اودیسه» است؛ پادشاهی افسانهای که قهرمان داستان دوم است و در داستان اول نیز ایدهپرداز ساختن اسب غولپیکر ترواست. این دو افسانه، دوگانهای حماسه و تراژدی را به تصویر میکشد؛ در اولی سرنوشت شوم یک شاهزاده باعث نابودی زندگی خود و تمام اطرافیانش میشود، و دومی بیانگر رشادتهای یک جنگجوی اساطیری است. اهمیت این دو داستان را میتوانیم هم در آثار نویسندگان بزرگ دیگری ببینیم که از هومر الگو گرفتهاند و هم در تفاسیر و الهاماتی بیابیم که زمینهساز نظریات فلسفی، روانشناختی و هنری آیندگان شده است. این مجموعه دوجلدی داستانی پرمعنا و روایتی پرحادثه را در خود جای داده و به اندیشههای هستیشناسانه باستانی درمورد انسان، سرنوشت، خدایان و رستگاری میپردازد. در پشت تمام خصلتها، رفتارها و شخصیتهای این داستان، نماد و استعارهای از وضعیت انسان در زمین پنهان شده است؛ از پسری که محکوم به سرنوشتی سیاه و تاریک است تا مرد جسوری که برای رساندن خود به خانوادهاش، ده سال در دریاها به جنگ با موجودات افسانهای مشغول است. بازنویسی این کتاب توسط «نیک مک کارتی» و «یاروسلاو هولاک» انجام شده است.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانیم:
«یونانیان نومید تکبهتک میجنگیدند. تروییها با گامهای خونین روی شنهای غیر قابل اعتماد پیش میرفتند. آنان آرامآرام به بدنه چوبی کشتیهای گردنقویی نزدیک میشدند. شعلههای لرزان و دودی که از مشعلهایشان برمیخاست، هردم به کشتیها نزدیکتر میشد. کشتیهای یونانیان از زمان ورود به ساحل تروی روی شنهای ساحل کشیده و با دیرکهایی سرپا نگه داشته شده بودند. دکلها و پاروهایشان هم صحیح و سالم روی انبوه غنیمتهایی قرار داشتند که به دست آورده بودند. هکتور صدا زد: «تروییها حمله کنید. ما این کشتیها را بدون نشانهها و علائم ایزدان به آتش خواهیم کشید. آن مار سرخ و خونین نشانهای از طرف زئوس نبود.» افراد هکتور نیز هنگامی که دیدند او با چنان ابهتی به قلب دشمن میزند، حرفهایش را باور کردند. پوسایدن که به یونانیان علاقه داشت از میان امواج دریا سر برآورد و از نوک کوهی در شموتریس مشغول تماشا شد. هنگامی که دید زئوس تا میتوانسته به تروییها یاری رسانده است، خشمگین شد. او به دامنه کوه پایین آمد و همچنان که خرامانخرامان به داخل دریا میرفت، لرزه بر جنگلها میانداخت. پوسایدن تیزتکترین اسبهایش را به ارابه خود بست و بر فراز امواج به حرکت درآمد. هنگامی که تروییها از دستیابی به کشتیهای یونانیان مطمئن شده بودند، با عبور پوسایدن که از میان صفوف آنان به سوی یونانیان میرفت، ناگهان باد و توفانی شدید در گرفت. پوسایدن زلزلهساز آژاکس را یافت و به او گفت که یونانیان باید بقیه خطوط را نگه دارند، اما نیروی کمکی هم ضروری است. گفت که نباید به هکتور اجازه داد خود را به آخرین خط دفاعی برساند و آنقدر به کشتیها نزدیک شود که بتواند آنها را به آتش بکشد.»
نظرات