کتاب «متولّد بهمن» اثریست در قالب زندگینامه که در مصاحبه با «دکتر اسفندیار قرهباغی»، خاطرات شفاهی او را روایت کرده و چگونگی ساخت و اجرای سرود انقلابی «آمریکا، آمریکا، ننگ به نیرنگ تو» را توسط این هنرمند ایرانی، برای خوانندگان شرح میدهد. این کتاب بخشی از مجموعۀ تاریخ شفاهی انقلاب است و به عنوان سومین قسمت از مجموعۀ «سرودها و ترانههای انقلابی» منتشر شده است. استاد اسفندیار قرهباغی موسیقیدان و خوانندۀ ایرانی که با خلق این سرود جاودانه در دلهای نسلهای انقلاب ماندگار شد، در این کتاب ما را با خاطرات جذاب خود همراه میکند و با روایتی گیرا، فضایی را به تصویر میکشد که در آن زمینۀ ساخت چنین اثر فاخری پدید آمد.
عنوان این کتاب اشاره به خود خواننده دارد؛ مردی که در بهمنماه سال 1322 متولد شد و در آذر سال 1401، دیده از جهان فروبست. «روحالله رشیدی» برای تدوین این کتاب در کنار مصاحبههای کامل و مفصّل با خود هنرمند، اطلاعات تاریخی دقیق و جالبی را نیز از دوران انقلاب به دست آورده که فضای آن روزها را با شفافیت بیشتری برای مخاطبان مجسّم میکند. استاد قرهباغی که پیش از انقلاب در ارکستر اپرای تهران نوازنده بود، در این کتاب دربارۀ زندگی خود میگوید، زیباترین ترانههایش را منتشر میکند و عجیبترین اتفاق زندگیاش را شرح میدهد؛ اینکه چطور توانست یک یادگار ملّی را در کمتر از چهل و هشت ساعت بنویسد، آهنگسازی کند، بخواند و انتشار دهد!
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانیم:
«آن زمان که آیتالله خامنهای رئیس جمهور بودند یکی از اعضای دفتر ایشان به نام آقای «حسین شمسایی» تقریباً هفتهای یکبار در رادیو نزد ما میآمد و آخرین تولیدات ما را میگرفت و میبرد ریاست جمهوری. آقای شمسایی میگفت که آقای خامنهای صدای شما را دوست دارند و کارهای شما را گوش میکنند. موقعیتهایی هم پیش آمده بود که بنده چندین برنامه کنسرتال با ارکستر سمفونیک در حضور ایشان در تالار وحدت و جاهای دیگری اجرا کنم. در یکی از این برنامهها که آقای خامنهای هم حضور داشتند، برای اولین بار میخواستم سرودی را بخوانم که مسئولین تالار گفتند از خواندن این سرود صرف نظر کنید، بد میشود. گفتم: «چرا؟! سرود به این زیبایی چه ایرادی دارد؟» بعد هم تأکید کردم که من با مسئولیت خودم این سرود را میخوانم. در یک سالنی بودیم که مهمانان آن 50، 60 نفر بیشتر نبودند. حاجآقا هم در جایی نشسته بودند که من در فاصلۀ دو متری ایشان بودم. ارکستر کوچکی را با خودم برده بودم و رهبر گروه کُر تالار هم خودم بودم. سرودمان با این بیت آغاز میشد:
برون شو ای غم از سینه که لطف یار میآید
تو هم ای دل ز من گم شو که آن دلدار میآید
به محض این که من جمله اول را شروع به خواندن کردم، دقت کردم و دیدم که آقا همزمان با من ابیات این شعر را زمزمه میکنند. در سالن عدّهای از حاضران اصرار داشتند که بعد از تمام شدن هر کار تکبیر بگویند. عدهای هم دوست داشتند کف بزنند، تا این که نوبت به سخنرانی آقا رسید. اولین کلام ایشان در آن سخنرانی این بود: «بگذارید هرکس هنرمند مورد علاقۀ خودش را به هر نحوی که دوست دارد تشویق بکند!» ایشان از نقش هنر موسیقی در مسائل مختلف اجتماعی و بویژه در جبهه و جنگ کاملاً مطلع بودند و به موضوعات مرتبط با موسیقی اشراف داشتند؛ برای همین هم از حامیان و پشتیبانان جدی سرود و موسیقی انقلابی بودند.»
نظرات