در کتاب قاسم به روایت مرتضی سرهنگی از نگاه اول شخص روایتی مستند از زندگی حاج قاسم سلیمانی را به نظاره مینشینیم.
سرهنگی که پیش از این با آثاری همچون «سفر به قلهها»، «اسم من پلاک است»، «اسم من خاکریز است»، «نامزد گلولهها» و «پابهپای باران» در ردیف برجستهترین چهرههای عرصه ادبیات پایداری ایران قرار گرفتهبود، با انتشار کتاب قاسم، در سال 1403 هنر و حماسه را به زیبایی هر چه تمام به هم گره میزند. مرتضی سرهنگی و همکارانش برای تهیه این اثر تنها به بررسی منابع مکتوب، صوتها و فیلمهای مرتبط با حاج قاسم اکتفا نمیکنند، بلکه در روزهای اول شهادت سردار در نزدیکی منزل ایشان خانهای مهیا میکنند تا با همه افرادی که برای عرض تسلیت خدمت میرسند، مصاحبه کنند. حتی در سال 1399 به کرمان و قنات ملک میروند تا منابع دست اولی از دوران کودکی و نوجوانی حاج قاسم بهدست آورند. نتیجه این شد که کتاب قاسم:
از دوران کودکی سردار، از دوران همقدمی با گله و کوچ کردنهای خانوادگی، از دوران بغضهای کودکانه در کنار بستر مادر و از مهماننوازیهای سخاوتمندانه پدر و مادر حاج قاسم آغاز میشود. به خوبی مخاطب را با منظومه فکری و ابعاد شخصیتی و حتی توسلات سردار سپاه اسلام آشنا میسازد. کتاب قاسم جلوههایی پنهان و نامههایی دوست داشتنی را عرضه میکند که در کتابی دیگر نمیتوان طعم آنها را چشید. مخاطب را قدم به قدم به مبارزات پیش از انقلاب سردار دعوت میکند و از جوش و غروش انقلابی ایشان و جانفشانیهای سردار در دوران دفاع مقدس سخن میگوید. سیر پیوستار زندگینامه حاج قاسم تا دوران فرماندهی سپاه قدس، تا خدمترسانی به مناطق محروم و سیلزده ایران، حضور در عراق، سوریه و نبرد با داعش و شهادت ادامه پیدا میکند و در صفحه 508 با قسمتی از نامه سردار سلیمانی به دخترش و عقده دل بازکردن در جدایی از شهادت، به پایان میرسد.
قهرمانان خود را باید بشناسیم. اگر چنین نکنیم برایمان قهرمان میسازند. به علاوه درک هر چه بهتر زندگی شهدا، ما را در حفظ هر چه بهتر دستاوردهایشان مصممتر میسازد.
کتاب حاضر یک روایت مستند، از فرماندهی است که نه فقط در میدان جنگ، بلکه در میدان انسانیت نیز بینظیر بود. این کتاب میتواند منبعی قابل استناد برای نسل امروز و فردا باشد تا بیش از کلیشهها و شعارها، با عمق شخصیتی یکی از تأثیرگذارترین چهرههای تاریخ معاصر ایران آشنا شوند.
تکریت با یک فاصله ۱۸۰ کیلومتری در شمال غرب بغداد، ده ماه قبل به دست داعش افتاده بود. تمرکزم را گذاشتم روی آزادی این شهر که مرکز استان صلاح الدین بود و باید از داعش پس می گرفتیم. این طوری خیال مان از شمال بغداد کاملاً راحت میشد.
توی سامرا، ۶۰ کیلومتری تکریت، یک اتاق عملیات تشکیل دادیم. هادی العامری، فرمانده نیروهای سازمان بدر؛ شیخ قیس خزعلی، فرمانده عصائب اهل الحق؛ ابومهدى المهندس، معاون حشدالشعبی و فرمانده گردان های حزب الله عراق و من روی عملیات نظارت میکردیم. بچه های شناسایی را فرستاده بودم چند و چون نیروهای داعش را در بیاورند. آن جا توافق کردیم عملیات را ارتش نیروهای حشدالشعبی و یک عده از عشایر منطقه انجام دهند. همچنین تصمیم گرفتیم ائتلاف آمریکایی هیچ دخالتی در اجرای عملیات نداشته باشد. گفتیم شروع عملیات دوشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۳ و رمز عملیات «یا لثارات الحسین باشد.
نظرات