کتاب «فادیا» روایت داستانی از لحظات شنیدنی جانباز مدافع حرم سخی میراللهقلی به قلم قدسیه پائینی است.
تاریخ همیشه برای امتحان کردن غیرت زنان و مردانش، بلا و فتنهای دارد. یکی از سختترین بلاهای عصر معاصر، فتنه در سوریه که منجر به جنگ داخلی و ظهور داعش شد. و دوباره صدای هل من مبارز کفار به آسمان بلند شد و بازم هم مثل همیشه شیربچه های حیدری به مقابله با ظلمت رفتند.
یکی از گروههایی که بسیار شجاعانه و دلاورانه در جنگ سوریه به دفاع از حرم حضرت زینب(سلاماللهعلیها) پرداختند، تیپ فاطمیون افغانستانیهای شجاع و دلیر بود. این کتاب روایت یکی از همین مردان خداست. سخی که روزگاری در دامن اعتیاد اجباری افتاده بود با دعوتی خاص از طرف صاحب اصلی، پا به عرصه دفاع از حرم میگذارد. اسارت تقدیر او بود.اسارتی صد برابر سختتر از تکهتکه شدن. درد و آلام بیحد اسارت را فقط با یک جمله تحمل میکرد. بعد از کتکهای بیوقفه و گرسنگی چندماهه، با این جمله که : ببین حضرت زینب(سلامالله) چی کشیده، خودش را آرام میکرد.
این کتاب داستان یک تحول است. روایت مقاومت است. معنی واقعی فادیا ست.
یکدفعه دردی در پهلوی سخی پیچید ناخود آگاه در خود جمع شد. مردی که چاقویش را در پهلویش فرو کرده بود با حرص بیشتری چاقو را چرخاند. نفس سخی به شماره افتاده بود. رشته رشته شدن اعضای بدنش را حس می کرد. مرد مسلح چند تیر شلیک کرد سخی نمی فهمید اگر می خواهد او را بکشد، چرا هوایی میزند با خودش فکر کرد: «لابد برای نشون دادن خوشحالی شونه.»
پیش از آنکه جمله در ذهنش شکل بگیرد پهلویش سوخت. مرد لوله داغ اسلحه را گذاشته بود روی زخم چاقو تا خون بند بیاید. بوی گوشت سوخته، تمام فضای سر سخی را پر کرد دیگر نفسی برای بالا آمدن نبود. دهانش باز شد که خواهش کند رهایش کنند، اما صدای مادرش زودتر به گوشش رسید همیشه میگفت: «عزرائیل برای بچه کسی دل نمی سوزونه.»
نظرات