کتاب «غروب پالمیرا» روایت زندگی شهید مدافع حرم علی اصغر شیردل به قلم محبوبه معظمی است. نویسنده کتاب را از سالهای پیش از انقلاب و ازدواج والدین شهید آغاز میکند و بزرگ شدن علی به عنوان فرزند ارشد در یک خانواده نظامی به طور مفصل شرح داده شده است. او در جوانی جذب سپاه پاسداران میشود و به شکل تخصصی در حوزه مخابرات فعالیت میکند. او در ایام جنگ داعش در سوریه برای کمک به نیروهای مقاومت به منطقه اعزام میشود و در آنجا به عنوان یک افسر ارشد در حوزه ارتباطات مشغول میشود. در هنگام یورش نیروهای داعش به شهر تدمر ایشان به همراه چند رزمنده ایرانی در کمین دشمن گرفتار میشوند و به شهادت میرسند. پیکر او برای چندین سال مفقود بود. در این کتاب با سبک زندگی شهید و خودسازی که در طول زندگی انجام میداد آشنا میگردیم.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
علی داخل ساختمان رفت بی سیم را روی میز گذاشت و و شروع کرد به راه رفتن در طول و عرض اتاق خون خونش را میخورد از نگرانی در حال انفجار بود. دلش برای بچههای سخنه کباب بود به هر جا که میدانست بی سیم زد و کمک خواست. دستهایش را مشت کرده بود و دندانهایش را به هم میسابید. بالاخره با بغض گفت: «عدنان، هماهنگ میکنم. مقاومت کنین.» عملاً هیچ کاری از دستش بر نمیآمد، فقط اشکهایش را با سرآستین پاک میکرد. در همان حال و هوا، یکی از نیروهای فاطمی به اتاقش آمد و گفت: «حاجی حقل الحیل به دست داعش افتاد. نمیدانست چه کند دکل از کار افتاده بود و ریپیتر بی سیم کار نمیکرد. اگر بی سیم درست نمیشد همه نیروها به خطر میافتادند، به خصوص نیروهایی که از سخنه عقب کشیده بودند.
نظرات