فاطمه جعفری، در کتاب «عزیزخانم» به نگارش خاطرات بانویی پرداختهاست که مادر شهیدان محسن، جواد، علی اصغر و محمدرضا بارفروش است و اما ماجرای زندگانی او در زمان انقلاب نیز بسیار پر پیچوخم است.
گذشتن از مال و جان، همسر و فرزند برای هیچکس آسان نیست اما بانو کبری حسین زاده کسی است که برای پیروزی و موفقیت اسلام و ایران حاضر شدند از همه آنها چشم بپوشند.
در بخشی از خاطرات ایشان که توسط نشر راهیار به چاپ رسیدهاست میخوانیم:
((چند تا از همسایهها درویش بودند و دوشنبهها جلسه داشتند؛ یک جور مراسم خاص مثل دعا خواندن. مادرم همیشه میگفت: «هیچ کس اجازه نداره بره نزدیک اتاق درویش ها.» ماه رمضان همسایهها سفره و سماور و بساط افطار را دم ایوان پهن می کردند و هرکس با بچههای خودش می نشست دور سفره. گاهی هم همە همسایه ها دور یک سفره جمع میشدیم. هفت تا خواهر بودیم؛ ربابه، کبری، معصومه، فاطمه، زهرا، طاهره و صدیقه. من دومی بودم و بیست مرداد ۱۳۲۳ به دنیا آمدم. شناسنامههای قدیم خیلی دقیق نیستند، شاید یکی دو سال جابه جا باشد. بعد از بیست سال خدا به م یک برادر داد، محمد. آن روزها دختر بر نداشت و مردم به پسرها بیشتر توجه میکردند؛ ولی برای پدرم دختر و پسر فرقی نداشت و میگفت: «هرجور خدا صلاح بدونه من راضیام.»))
نظرات