کتاب «عبور از آخرین خاکریز» خاطرات اسیر عراقی دکتر احمد عبدالرحمن است. برای مخاطب ایرانی که همواره جنگ را از منظر فرماندهان و نیروهای عراقی خوانده است و همیشه اروندکنار و جزیره مجنون و شلمچه را از زاویه دید رزمندگان ایرانی دیده است و اینکه چگونه جنگ را پیش بردهاند حالا در این کتاب فرصتی پیش آمده است تا جنگ را از زاویه دیدی کاملا متفاوت بنگرد. نکته دیگر این است که در این کتاب شما متوجه میشوید اوضاع سیاسی جهان عرب و عراق در آستانه انقلاب اسلامی چگونه بوده است. و این انقلاب چه تاثیری بر فضای خاورمیانه گذاشته است. چه عواملی سبب شدند تا رژیم بعث در کشور عراق قدرت بگیرد و پس از انقلاب صدام تصمیم به حمله بگیرد. اینکه چگونه کشورهای غرب و شرق از تصمیم عراق حمایت نمودند و با کمکهای تسلیحاتی و مالی او را در این امر کمک کردند. همچنین شیوهی تهاجمی و دفاعی ارتش عراق نیز مورد بررسی قرار گرفته است. راوی پیرامون دیدگاهی که نیروهای عراقی نسبت به ایرانیان و جمهوری اسلامی داشتند نیز صحبتهای ارزندهای بیان کرده است. احمد عبدالرحمن که در مقام یک دکتر در جنگ حضور داشته شاهد صحنههای مهمی بوده است و سرانجام در عملیات آزادی خرمشهر به دست رزمندگان ایران اسیر گشت.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
افراد گروهانها به شکل ستونهایی در حاشیه جاده و خودروها نیز در وسط جاده حرکت میکردند صحنه غم انگیزی بود، ارتشی شکست خورده که بدون هدفی مشخص عقب نشینی میکرد زیر تابش شدید نور خورشید میادین وسیع مین را جلو میرفتیم در اطراف ما به جز خاکریزها و تپه های دیدهبانی که ارتش احداث کرده بود، چیزی دیده نمیشد یکی از سربازان مرتب میگفت: «زنده باشید ای سربازان صدام، خدا شما را حفظ کند.» این آهنگ آن روز به طور مداوم از رادیو و تلویزیون پخش میشد. سربازان از فرط خستگی سلاحها و مهمات خودشان را در جاده رها میکردند. مشاهده سلاحهای سبک دستگاههای بیسیم و کلاه خودهای نظامی که در حاشیه جاده ریخته بود صحنهای همچون فیلم سینمایی از یک ارتش شکست خورده را در برابر دیدگانمان مجسم میکرد.
نظرات