احتمالاً همۀ شما داستان حضرت علی (ع) و برادرش عقیل را به یاد دارید که آهن داغ را در کف دست او گذاشت تا لحظهای از هُرم آتش جهنم را به او بچشاند و هوس دستبردن به بیتالمال را از سر او بپراند. این داستان نشان میدهد چه بسیار انسانهای بزرگی بودهاند که در بالاترین مقامها، میتوانستند برای خود ثروت بیاندوزند، اما بدون آهن داغ و صرفاً با ایمان مستحکم خود، جلوی هواهای نفسانی خویش ایستادهاند. عمار یاسر یکی از این دلاورمردان است که در این داستان زندگیاش را میخوانید.
کتاب «صدای علی (ع)؛ عمار یاسر» از مجموعۀ کتاب «دوستان پیامبر (ص) و علی (ع)» است که برای آشنا کردن نسل کودک و نوجوان با صحابۀ نزدیک حضرت رسول و امیرالمومنین خلق شده است. این کتاب داستان زندگی عمار فرزند یاسر را بازگو میکند و داستانهایی کوتاه و آموزنده از حیات این مومن واقعی را به تصویر میکشد. عمار یک انسان عادی بود، اما زندگی امتحان بزرگی را برای او رقم زد که مانند بسیاری دیگر از افراد، با ظهور پیامبری تازه در سرزمین حجاز آغاز شد. «مجید ملامحمدی» در کتاب خود نشان میدهد که چطور عمار و نزدیکانش، به بخشی از اولین مسلمانان علنی تبدیل شدند و گرچه والدینش زیر شکنجۀ کفّار به شهادت رسیدند، اما او تا آخر عمر طولانی خود از رسول خدا دفاع کرد، در نبردهای بزرگ شانهبهشانۀ ایشان شمشیر زد و پس از پیامبر، هرگز جز دفاع از ولایت و حکومت علی (ع)، اولویت بالاتری نداشت.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانیم:
«مخالفان خشمگین دور خانۀ خلیفه اجتماع کردند. آنها به کارهای استانداران، فرمانداران و مردانی که فرمانبردار عثمان بودند، اعتراض داشتند. عثمان به دست مردم خشمگین کشته شد. بعد از قتل او، مسلمانان روانۀ مسجد شدند. در آنجا اجتماع کردند تا برای انتخاب خلیفۀ جدید تصمیم بگیرند. جمعی از بزرگان که عمار هم در میانشان بود با هم مشورت کردند. هرکس دربارۀ فضیلتهای علی (ع) و سابقۀ او در مسلمان شدن و جهاد در راه خدا صحبت کرد. عمار هم در آن میان سخنرانی داشت. روز جمعه ذیحجۀ سال سیوپنج هجری بود. در میان دعوتکنندگان مردم به بیعت با امام علی (ع)، دو نفر از همه جدیتر و کوشاتر بودند؛ عمار یاسر و مالک اشتر.
عمار رو به گروه انصار گفت: «شما در این شهر حضور داشتید و دیدید که اوضاع حکومت به کجا کشیده شد. اگر الآن به فکر راه درست نباشید، باز هم گرفتار فاجعهای دیگر خواهید شد. همانا حضرت علی (ع) شایستهترین و سزاوارترین افراد برای رهبری مسلمانان است. به خاطر اینکه از نظر سابقه و فضیلت بر همگان برتری دارد.»
انصار به اتفاق هم رو به عمار گفتند: «ما به رهبری حضرت علی (ع) رضایت داریم.» مسلمانان دیگر هم برای بیعت با امام اعلام آمادگی کردند. سپس همۀ آنان به خانۀ امیر مؤمنان رفتند و با او بیعت کردند. آن روز اجتماع بزرگی در مدینه تشکیل شد. ازدحام جمعیت آنقدر زیاد بود که به قول امام علی (ع) در نهجالبلاغه، نزدیک بود حسن (ع) و حسین (ع)، زیر دست و پای مردم بمانند. عمار بعد از آن هم بارها به میان مردم رفت و فضیلتهای امام علی (ع) را به آنها یادآور شد.»
نظرات