کتاب«شهره آفاق» به نویسندگی محمدرضا هادیزاده، تأمل و سیری است در زندگی پیامبراسلام(صلواتاللهعلیه).
در این کتاب سعی شده است گوشه هایی از زندگانی کامل ترین انسان تاریخ به قلم ادبی و مختصر به تصویر کشیده و چراغی برای شناخت بیشتر او روشن شود. شخصیت اصلی این کتاب یتیمی است به نام «محمد» که از کودکی در دامان صحرا با فقر و سختی بزرگ شد و نهایتا بار عظیم ترین رسالت الهی را به دوش کشید و تحولی بس عظیم در آسمان و زمین رقم زد.
غار حرا بی صبرانه در انتظار حادثه ای شگفت بود. حجابها کنار می رفت درهای آسمان یکی پس از دیگری باز می شد و صدایی از دور دست به گوش میرسید هیچ کس نمی داند در آن لحظات هیجان انگیز که کلام وحی به گوش زمین رسید، دقیقاً چه اتفاقی
افتاد.
شاید آسمان برقی زده و هاله ای از نور تمام فضا را فرا گرفته بود؛ نوری که از جنس نور خورشید نبود، آن نوری که به جان ها می تابید.
تمام هستی خیره و ساکت بود و تارو پود صداها متلاشی شده و محمد علی در غار حرا به جز کلماتی که سراسر وجودش را در بر می گرفت چیزی نمی شنید ناگهان صدایی وجودش را به لرزش در آورد و قطرات عرقی که بر چهره اش نشسته بودند، سرخی صورتش را درخشان تر کردند صدا در سراسر وجودش می پیچید إِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَق»؛ «بخوان به نام پروردگاری که آفرید!»
نظرات