خاطرات رزمندگان دفاع مقدس گنجینه ای غنی از حماسه های شجاعانه ای است که جوانان این مرز وبوم در هشت سال جنگ رقم زدند. اما مسئله ای که وجود دارد این است که فراز و فرودهای داستانی عموما در چنین آثاری ضعیف هستند. خاطرات به شکلی یکنواخت و معمولی پیش می روند و فاقد هیجانی هستند که مخاطب در طول یک اثر داستانی تجربه می کند. اما «شنام» کتاب خاطره ای است که از این قاعده مستثنا است.
کیانوش گلزار راغب جزو معدود رزمندگانی است که شخصا تصمیم به مکتوب کردن خاطرات دوران جنگ و اسارتش کرد. اما نوع اسارتی که آقای گلزار راغب معروف به شنام ازسر می گذارند با دیگر آزادگان متفاوت است. شنام در 16 سالگی به عضویت رسمی سپاه در می آید. اما سن کم مانع از اعزام او به مناطق عملیاتی می شود. او بالاخره به شکل مخفیانه و با دردسرهای فراوان خود را به جبهه های غرب می رساند. شنام هنوز از اولین عملیات خود برنگشته که همراه برادرش اسیر می شود. نه به دست بعثی ها بلکه به دستان کردهای کومله. اسارتی که با اتفاقات زیادی همراه است. اتفاقاتی که مشابهش را حتی در رمان ها شاهد نخواهید بود. یک داستان جنگی که به یک عشق جاودان ختم می شود.
برشی از کتاب شنام را می خوانید:
شرایط جسمی و روحی من رو به وخامت می رفت. در بیغوله تنهایی خود گم شده بودم. دیگر میلی به خوردن همان اندک غذای موجود هم نداشتم. بدنم به شدت ضعیف شده بود. اغلب گوشه ای کز می کردم و از بقیه دور بودم. دیگران هم شرایط مساعدی نداشتند. با ریزش برف و باران های ممتد همه فهمیده بودیم تا بهار هیچ کس آزاد نخواهد شد و باید تلاش کنیم از مهلکه اندوه در فصل سرما جان به در ببریم تا شاید بار دیگر به پابوس بهار برسیم.
نظرات