مجید قیصری در کتاب «سه کاهن» ماجرای یک روز پر برکت از زندگی رسولخدا را در سن چهار سالگی روایت میکند.
این کتاب بر اساس اسناد معتبر نگاشته شدهاست، داستان روزی را برای مخاطب شرح میدهد که سه کاهن در تلاش برای یافتن و از بین بردن آخرین فرستاده خدا بودند و حلیمه دایه پیامبر از تکاپوی آنان آگاه شد... برای همین جملات این کتاب با حالات و اتفاقات اثر رابطه مستقیم دارند و گاه کوتاه و با ضرب آهنگی تند، اضطراب آن لحظات را به مخاطب میرسانند.
در بخشی از این کتاب که توسط نشر کتابستان به کتابرسان آمدهاست میخوانیم:
((نزدیک خیمه زیر درخت، سه اسب سیاه عربی بسته اند، با خورجین های بزرگ، پُر. عبدالله با دیدن جمعیت گریه اش می گیرد. حلیمه می گوید: نترس. جماعت همین که حلیمه را می بینند راه باز می کنند تا خودش را به خیمه برساند. غلام حلقه به گوش، ترکه به دست زیر درخت ایستاده بچه ها را می ترساند. صدای شرق شرق ترکه بالا سر حلیمه و عبدالله می پیچد))
نظرات