کتاب سه روایت از مردی که خدا دوست داشت او را کشته ببیند را داوود غفارزادگان نوشته و نشر کتاب نیستان انتشار داده است.
عاشورا سال 61 اتفاقی رقم خورد که تا تاریخ هست و زمین در گردش است . زمان در گذر، همچنان درسهایی مدام برای بشر دارد. شهادت امام حسین(علیهالسلام) ماجرایی شگفتانگیز که درسهای زیادی به ما میدهد و رسم وفاداری و آزادگی را نشانمان میدهد.
این کتاب در سه روایت این داستان را تعریف میکند. روایت اول رسیدن امام حسین(علیهالسلام) و اهل بیت ایشان به کربلا و روبرویی ایشان با حر بن یزید است. روایت دوم از کودکی تا بزرگسالی امام حسین(علیهالسلام) را بیان میدارد و روایت سوم از نگاه حر، به داستان اول میپردازد.
به همه علاقهمندان داستانهایی از کربلا و آشنایی با اهل بیت.
بدان که وقتی سومین امام متولد شد پیامبر فرمود: «فرزند مرا بیاور ای اسماء اسماء نوزاد را در پارچه سفیدی پیچید و به خدمت رسول الله آورد. پیامبر طفل را گرفت؛ در گوش راست وی اذان و در گوش چپش اقامه گفت و نام وی را حسین نهاد. بعد، حسین را بوسید گریست و فرمود: مصیبتی بزرگ ترا در پیش است ای »...حسین
آمد.
و به اسماء فرمود: «این خبر را به فاطمه نگو!
چون هفت روز از تولد کودک ،گذشت پیامبر باز به خانه دخترش فاطمه (س)
فرمود: «فرزند مرا بیاور ای اسماء!
اسماء، حسین را نزد حضرت آورد.
پیامبر گوسفند سیاه و سفیدی برای حسین قربانی کرد. دوباره طفل را بر دامن مبارک گذاشت و فرمود: چه سنگین است کشته شدن تو بر من، ای اباعبدالله!»
و همچنان گریست.
اسماء گفت: «پدر و مادرم فدایت این چه خبر است که روز اول فرمودی و امروز نیز می فرمایی و گریه میکنی؟»
پیامبر فرمود: «من بر این فرزند دلبند میگریم که گروهی ستم پیشه او را خواهند کشت......
نظرات