کتاب «زندگی آیتاللهالعظمی سیدروحالله موسوی خمینی» از نشر روایت فتح چنین اثری است که با قلم داستانگونه و در عین حال مستند، از روزهایی نوشتهاست که طلبه جوان و پرشور دهه ۴۰، به رهبر و پیشوای مردم مجاهد ایران بدل شد و روحیه یک تحول بزرگ را به انقلابی موفق پیوند زد.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
«موانع را برداشتند و ماشین در فضای بزرگ کاخ با درختهای بلند به حرکت درآمد. راننده در جایگاه مخصوص، نگه داشت و مسافر محترمش را پیاده کرد و چشمانتظار ماند. نماینده مرجع تقلید شیعیان جهان بود که داشت در کاخ مرمر راه میرفت. رفت تا به اتاق انتظار رسید. باید منتظر میشد. اما نشد. یکراست به اتاق دیدارها رفت. نگاهی انداخت. آنجا فقط یک صندلی دید. حدس زد که احتمالا رسم بر این است که محمدرضاشاه بنشیند و مهمانش بایستد و خواستهاش را عرض کند. چند لحظهای به فکر رفت. تصمیمش را گرفت؛ روی صندلی نشست. بعد شاه وارد شد. چشمش که به نماینده آیتالله بروجردی و صندلیاش افتاد، تعجب کرد. بیدرنگ صندلی دیگری برای شاه آوردند. او هم نشست.»
نظرات