از زمانی که رسانه رواج پیدا کرد و تلویزیون جای رادیو را گرفت، افراد بسیاری به این حوزه گرایش پیدا کردند. کمکم پلتفرمهای بیشتری درون این مفهوم جای گرفتند و رشتههای دانشگاهی با زیرشاخههای متعدد برای آموزش این حرفه پدید آمدند. در این مطلب کتابی را معرفی میکنیم که به شکل خلاصه، صفر تا صد تعاریف، مفاهیم و بایدونبایدهایی را ذکر میکند که به عنوان یک فرد علاقهمند، دانستن آنها برای شما ضروری است.
کتاب «رسانۀ ایران» اثری است از یک کارشناس تجربی حوزۀ رسانه که تحصیلات آکادمیک خود را نیز در همین زمینه گذارنده است. این کتاب به شما نکاتی را میآموزد که شاید پیش از شروع کار در این زمینه، از بیرون برای شما ساده و بدیهی به نظر برسد. اما نویسنده تأکید دارد که با حضور در این کار و به قول معروف بعد از خاک صحنه خوردن، تازه به تجربه درک میکنید که این شغل به آن سادگی هم نیست. کتاب رسانۀ ایران در بخشهای کوتاه تدوین شده و موضوعات اصلی رسانه را مطرح میکند؛ از توصیه به یادگیری مداوم برای پیشرفت و تعامل هوشیارانه با اصحاب رسانه، تا تکنیکهایی مثل سخنوری و مدیریت برای تبدیل شدن به یک کارشناس موفق در رسانه. «سید مهدی امیری» که خود از دوران نوجوانی در موسسات هنری عکاسی را فرا گرفت و خیلی زود در این رشته مدارج بالاتر را طی نمود، در این کتاب از سالها تجربه و فعالیت حرفهای خود در نهادها و موسسات رسمی معتبری مانند روزنامۀ قدس، روزنامۀ خراسان، خبرگزاری مهر و... بهره گرفته تا به شما مخاطبان عزیز، راه و چاه شروع و رشد در حوزۀ رسانه را یاد بدهد.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانیم:
«مخاطب ما مدیران هستند و شما طبیعتاً از نظر سنّی و تجربهای آنقدر رشد کردهاید که در جایگاه مدیریتی قرار گرفتهاید. پس شاید برایتان سخت باشد که در محضرتان صحبت از یادگیری موضوع، آنهم رسانه در میان بیاید. اما برای اینکه در مرحلۀ اول قبول کنیم که نیاز به جسارت یادگیری داریم، برایتان با یک داستان کوتاه بحث را شروع میکنم.
روزی بهلول در کوچه گلیمی را انداخته و نشسته بود تا اینکه از آن مسیر حاکم به او رسید و با دیدن بهلول از او پرسید که «تو در چه حال هستی؟» و بهلول پاسخ داد: «دکان زدهام و حرف میفروشم!» حاکم متعجب شد و از بهلول خواست تا به او حرف بفروشد. بهلول طلب کیسهای زر کرد و حاکم به او داد و بهلول گفت: «زمانی که ماست میخوری روی ریشت ماست میریزد!» حاکم متعجب شد و گفت: «مردک دیوانه، این چیست که به من میگویی؟ این را من میدانم.» بهلول به آرامی به او نگاه کرد و گفت: «آری تو میدانی اما الان که بهای آن را پرداخت کردهای، هر زمان که در حال خوردن ماست هستی مراقب خواهی بود که بر روی ریشهایت ماست نریزد، زیرا این در شأن یک پادشاه نیست!»
آری، گاهی نکات کوچکی که آن را میدانیم و بارها در موردش صحبت کردهایم آنقدر برایمان عادی است که توجهی به آنها نمیکنیم، اما وقتی به قصد یادگیری آن را میشنویم خواهیم دید که آن موضوع کوچک چقدر حائز اهمیت بوده و به آن توجه نکردهایم. اکنون میتوانیم درمورد یادگیری صحبت کنیم و شما میدانید که ممکن است یک موضوع کوچکی که از دید شما پنهان مانده، به چه میزان میتواند دنیای اطراف شما را دگرگون کند.»
نظرات