انسان شاید در هر دورهای که حس بی نیازی کند،دقیقا دوره عجز و تنهایی اش شروع میشود.عشق را دستکم نگیرید.عشق میتواند قوی ترین احساسات را تغییر دهد. حقایق زیادی هستند که هر انسانی شاید از آن بی خبر باشد ولی دست روزگار برملا کننده هر حقیقت کتمان شدهایست.کتاب (راز ملکۀ اورشلیم) رمانی به قلم خانم فریبا شاکر که با سبکی خاص ،روایتگر داستان پسری است که با درد یتمی بزرگ شده. ایلیای داستان که استاد موفقی در هنر و عرفان است به طور اتفاقی به کتابی دست پیدا میکند که زندگی وی را دگرگون میکند.کتابی با موضوع حضرت عیسی علیه السلام. در سیر های ذهنی خود،ایلیا به تونلی کشیده میشود که هر بار مقصدی خاص برایش در نظر میگیرد. در این تغییرات هیجان انگیز دچار عشقی سوزان میشود و زندگی را رها شده تر از همیشه میبیند.
در ادامه برشی از کتاب را میخوانید :
شاه و ملکه با دقت تمام در حال شنیدن صحبتهای جناب زئوس هستند زئوس ادامه میدهد: دستور قتل عیسی چندین سال پیش توسط شاه هیرودیس صادر شد اما او به مصر گریخت و نزدیک به ده سال به اورشلیم بازنگشت. حالا پس از شنیدن خبر مرگ جناب هیرودیس جرات بازگشت به اورشلیم را پیدا کرده است. شاه پیلاتس با اشاره ای صحبت جناب زئوس را قطع میکند و می پرسد این شخص که میگویید چه جرمی مرتکب شده بود؟ زئوس صدای خود را صاف میکند و قیافه حق به جانبی به خود میگیرد و میگوید «قربان» او با بی رحمی تمام چند نفر از نیروهای فعال قصر را به خوک تبدیل کرد.
نظرات