تاریخ همیشه مطابق آن چیزی که در کتابها نوشته شده پیش نرفته است. تاریخنگاران فقط زندگی و تصمیمات شخصیتهای بزرگ را ثبت میکنند؛ غافل از اینکه انسانهای بسیاری در زندگی همین اشخاص نقشهایی داشتهاند که اهمیت و تاثیر آنها در گذر زمان پنهان مانده است. ناپلئون بناپارت، یکی از بزرگترین نوابغ نظامی تاریخ و قدرتمندترین فاتحان اروپا، از دوران نوجوانی به دختری به نام دزیره دل بسته بود؛ اما کسی نمیداند اگر هرکدام از این دو نفر یک قدم از این راه را متفاوت برمیداشتند، ممکن بود چه وقایع تاریخی عظیمی با نتیجهای کاملاً متفاوت رقم بخورند. بیشک زنی مثل دزیره اگر امروز زنده بود و در تلویزیون مصاحبه میکرد، میتوانست با تجربیات و حقایقی که از ناپلئون میداند تصور تمام دنیا از او را تغییر دهد! به همین بهانه کتاب «دزیره» پا به دریای زندگی او میگذارد؛ دختری 14 ساله که رویای ازدواج با معشوقش ناپلئون، تمام زندگی او را در خود غرق کرده و تصور او را از خودش، از اینکه صرفاً دختر یک تاجر باشد، دگرگون کرده است. «آنماری سلینکو» با نوشتن این کتاب توانست خوانندگان بسیاری را از سراسر دنیا به خود جذب کند؛ قصهای رمانتیک و پر تب و تاب از احساسات دزیره، ارتباطش با ناپلئون، چگونگی و چرای جدایی آنها؛ و هر قدم کوچک دیگری که میتوانست مسیر تاریخ را تغییر بدهد. خوانندگان زن در کشورهای اروپایی و خصوصاً فرانسه، این شخصیت را به عنوان یک الگو میبینند و از سمت منتقدین ادبی هم تحسینهای بسیاری را کسب کرده است.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانیم:
«روی سردر تمام ساختمانهای دولتی سه کلمۀ «آزادی، برابری، اقتدار مردمی» حک شده بود. مردم میلان مجبور شدند مقدار زیادی پول، سیصد اسب مخصوص کالسکه و بهترین گنجینههای هنریشان را تقدیم کنند. ناپلئون همهچیز را به پاریس فرستاد. اوایل، مستمری سربازها را از محل پولهای ایتالیاییها تأمین میکرد و دولت از این بابت مدیون او بود. باراس و دیگر حاکمان پاریس، غرق نعمت بودند و متوجه نبودند چه بلایی سرشان میآمد: پول در خزانه، اسبهای زیبای ایتالیایی و آثار هنری نفیس در تالارهای پذیراییشان. یکی از این آثار هنری نفیس، تابلویی بود به نام «ژوکوند» اثر «لئونارد داوینچی» که ناپلئون با اشتیاق خاصی آن را برای پاریسیها فرستاده بود؛ تابلوی بانویی به نام مونا که با لبهای بسته لبخند میزد.»
نظرات