جاناتان فرنزن از جمله بزرگترین نویسندگان آمریکایی عصر حاضر است که رمانهای پرفروش و منتقدپسندی همچون اصلاحات و آزادی نگاشته است. او تاکنون چهار مجموعه جستار نیز در خلال رمانهایش منتشر کرده است. خوانندگان و منتقدان او را یکی از بهترین نویسندگانی میدانند که به خوبی توانسته زندگی امروزه جامعه آمریکا را بازتاب دهد و به هویت انسان از خلال تمام اتفاقات مهم تکنولوژی و سیاست که در سالهای اخیر رخ دادهاند، بپردازد. مترجم اثر ناصر فرزین ترجیح داده برخلاف دیگر جستارهای ادبی نشر اطراف در این اثر حتی مقدمه را نیز از زبان خود نویسنده بیاورد. جاناتان فرنزن بر مجموعه بهترین جستارهای سال 2019 مقدمهای نگاشته که در آن به شکل کامل پیرامون جستار و اینکه نویسنده در جستار باید به چه بپردازد سخن گفته است. او مساله محوری در جستار را شرم میداند. او می گوید آن جستاری ارزش مطالعه و انتشار را دارد که نویسنده در آن به عملی مخاطره آمیز دست زده باشد و در رابطه با چیزی سخن بگوید که در دنیای واقعی تلاش در پنهان کردن آن داشته است. در هنگام نگاشتن جستار دقیقا باید به سراغ همان چیزی بروی که نباید به سراغش رفت. او به عنوان نمونه به مساله سیگار کشیدن و ترک آن اشاره می کند که مادرش از سالهای طولانی اعتیاد او اطلاع نداشته و او تصمیم نداشته در قالب یک جستار این راز را برایش آشکار کند. اما همین شرم از سیگار کشیدن دقیقا همان مسالهای بود که فرنزن باید به آن میپرداخت و او این کار را انجام داد. گرچه این جستار سبب قهر شش هفتهای با مادرش شد اما در نهایت توانسته خود واقعیاش را به مادر نشان دهد و یکی از برجستهترین جستارهایش را بنویسد. در مجموعه گردآوری شده نیز به سراغ چنین موضوعاتی همچون ماجرای طلاق و تنهاییهای پس از آن رفته است.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
نکته این جاست که آنچه الان دارید میخوانید نوشتهای پر از اعترافات شخصی در مجلهای سراسری است و نویسندهاش دم از این میزند که گوشه نشینی صادقانه برای نویسندگانی که بعد از ماهوارهی اسپوتنیک به دنیا آمدهاند نه به لحاظ روان شناختی و نه به لحاظ مالی، دیگر به هیچ وجه امکان پذیر نیست. خودم هم میدانم که پذیرفتن چنین ادعایی از چنان راویانی سخت است. چه بسا من خودم هم خیانتکاری معاشرت طلب شدهام ولی واقعیت این است که وقتی پشت سرکتابهایم راه افتادم و این طرف و آن طرف رفتم ایضاً به واسطهی روزنامه نگاری و حتی هرازگاهی مهمانی رفتن احساس کردم بیشتر از این که خودم را به دنیا معرفی کنم دارم دنیا را به خودم معرفی میکنم. به محض این که از حبابم پا بیرون گذاشتم دیدم تقریباً به هر کسی که میرسم اغلب ترسهای مرا دارد. با نویسندگان که دیگر کاملا همدرد بودیم.
نظرات