مجله داستان همشهری شماره ۱۴۰، یکی از شمارههای معتبر و محبوب این مجله است که شامل مجموعهای از داستانهای تألیفی و ترجمهای از نویسندگان مختلف میباشد. این شماره در خرداد ماه ۱۴۰۳ منتشر شده و شامل ۱۶۰ صفحه است.
در این شماره از مجله، داستانهایی از نویسندگان مختلف گنجانده شده است، از جمله داستانهایی ازسیامک گلشیری با عنوان جایی وسط دریا و زهرا طبرزدی با عنوان بهار خودش میاد و میره که بهویژه توجه خوانندگان را جلب کرده است. این داستانها در کنار داستانهای دیگر از نویسندگان ایرانی و خارجی، دنیای متفاوتی از روایتها و شخصیتها را به تصویر میکشند.
این شماره از مجله همشهری داستان، همواره با تمرکز بر داستانهای کوتاه و روایتهای جذاب، سعی دارد تا مخاطبان خود را با بهترین و متنوعترین آثار در این زمینه آشنا سازد.
رسیده بودیم حرم؛ اما روسری من هنوز زیر چادرم صاف و صوف نشده بود. کلافه مرتبش میکردم که آرمین گفت: «آخرین نفر از هتل اومدی بیرون هنوز هم آماده نیستی از ترس این که مبادا دوباره ساز مخالف بزند چیزی نگفتم بیشتر از این که به حرف آرمین توجه کنم چشمم به درو دیوار حرم و نقش و نگارها بود و گلها صحن ها، مردم و ابرهای سفید توی آسمان صبح نزدیک ظهر نوروزی آنیتا هم فرق چندانی با من نداشت؛ بار اولمان بود آمده بودیم مشهد کلی به آرمین التماس کرده و نقشه کشیده بودیم تا یک مشهد پنج روزه جفت و جور شود. آرمین میگفت به جایش برویم ترکیه مامان که بهش میتوپید کنکور آنیتا را بهانه می کرد.
_بی راه میگم آنی؟
آنیتا گیج و گول به آرمین نگاه کرد و گفت: من چه بدونم و بعد انگشتش را بالا آورد و با تشر جواب داد: «امروز» کسی من رو شاهد نگیره ها آنیتا ته تغاری بود و اگر به مسئله ای ورود پیدا میکرد هیچ کس مخالفتش را با آن مسئله کش نمی داد. لوسش کرده بودیم.
نظرات